نسبیّت

در اوقاتی که به خودم قول میدم به هیچ چیز جز استراحت فکر نکنم، لیستی از آهنگهای بی کلام رو پلی میکنم و از بین کتابهای نخوانده یکی رو ورق میزنم. دنیای بعضی کتابها به غم آدم اضافه میکنه. بیشتر کتابها برای تسکین نویسنده ها نوشته میشن، حتی اگر اون کتاب یک کتاب فلسفی باشه. انگار درک زیبایی موسیقی و داستان و شعر و... هم مثل درک زیبایی ظاهری نسبیه که من غمگین اینها رو میپسندم! اصلا شعر و موسیقی و کتاب غیر غمگین بنظرم کسالت آوره!
این روزها کتاب داستانی خوب (مطابق با معیارهای شخصیم) کمتر میبینم. ناشرها بیشتر ترجیح میدن مطابق سلیقه اکثریت کتاب چاپ کنن و مردم کتابهایی با اسامی دهن پر کن رو به کتابهایی با محتوای مغز پر کن ترجیح میدن. برخی کتابها انقدر محتوای پوچی دارن که به قول شهرزاد آدم آخرش با خودش میگه "خب که چی"!


زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقفها و رفتنهای یکسان پر شده است
فاضل نظری
۰ نظر ۱ لایک

هیچ مگو

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری، رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید، بگفت
آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

مولانا
۰ نظر ۲ لایک

تبیان

از رنج آورترین لحظه های زندگیم وقتی بوده که برای یک بچه مسلمان از قرآن دلیل بیاورم و آن را مستند نداند...
ما نمیدانیم! ما قرآن نمی خوانیم و اگر هم بخوانیم، معنی قرآن را میخوانیم و میتوانم قسم بخورم که هیچ کس از معنی قرآن هیچ چیز نمیفهد جز اینکه خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است، باقی اش یعنی چی؟ اصلا راحت طلب هم هستیم! میدانیم که قرآن هزار لایه معنایی دارد، اما نمیرویم یک تفسیر قرآن را ورق بزنیم! از اولین روزی که سوال پرسیدن را یادگرفتیم، یک سوال داریم که فلان مطلب کجای قرآن آمده، و چون مطمئنیم که هیچ آیه ای صریحا به آن اشاره نکرده و خودمان هم تنبلی اجازه نداده تا ته تویش را در بیاوریم، از این موضوع مثل سلاح کشتار جمعی برای خفه کردن کسی که قرآن قرآن میکند استفاده میکنیم. اصلا خودمان آشکارترین دشمن خودمان هستیم بس که هیچ چیز نمیدانیم و منتظریم یک پیام در تلگرام به ما فوروارد شود تا بفهمیم که در دنیا چه خبر است! اصلا سواد ما شده سواد فیس بوکی و تلگرامی و اینستاگرامی! همه در بحثهایشان به هزار جمله سنگین که در تلگرام خوانده اند، رفرنس میدهند اما یک نفر از خودش و از مطالعاتش هیچ تحلیلی ندارد! باور کنید من هم نمیدانم که فلان مطلب در کجای قرآن آمده اما شک ندارم که جواب تمام سوالات ما در آن هست!
تبیانا لکل شی است این کتاب! خدا که دروغگو نیست؟ هست؟


نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کرده ام
سعدی جان
۱ نظر ۱ لایک

جنگ

جنگ دارم! جنگ با ارزشهای معنوی و نیازهای مادی! یه دلم میگه که تو ایرانی هستی، دولت این همه سال برای تو از بیت المال و حق این مردم هزینه کرده که حالا روی دوشش بایستی و بپری تو بغل آرزوهای شخصی ات؟! یه دلم میگه که ببین! همه میرن! هیچ کس به فکر این مردم نیست! اصلا چه کاری از تو ساخته است؟ مگر چند بار فرصت زندگی داری؟ دانشگاه خوب و استاد خوب و پول خوب و منزلت اجتماعی و مدرک تحصیلی معتبر و فرصتهای شغلی عالی کجا؛ دانشگاه و استاد پر ادعای توخالی و صنعت (!) دانشجو گریز و بی پولی و منّت و بی منزلتی اینجا کجا؟ جنگ بدی دارم! یه روز تمام دانشگاه ها را مارک میکنم و با خودم موضوع هزار مقاله رو مرور میکنم، فردا همه رو دور میریزم و زیر باد کولر کتاب شعر و داستان ورق میزنم! یه روز فکر قدم زدن در محله هاروارد رهام نمیکنه، یه روز به همین سردر بتنی بال مانند هم دلخوشم.
خلاصه که درونم پرچم جنگ بالا رفته!

امروز با تحویل آخرین پروژه، این ترم هم تموم شد! مثل همیشه یک مرتبه از حالتی که تمام وقتم پره، به حالت کاملا بیکار، اون هم ناگهانی، رسیدم!
۶ نظر ۱ لایک

نفر اول

نفر اول بودن خیلی مسئولیت دارد! گاهی شده بفهمید که همه منتظرند یک نفر بلند شود تا بقیه هم همراهی اش کنند؟ انگار این نفر اول بودن باید در خون کسی باشد یا در جبینش چین بیشتری که نشانه اوّلیّت است، داشته باشد! آدمها فکر میکنند حتما باید یکی زودتر از آنها کاری را شروع کند و آنها دنباله رو باشند. کمتر کسی میخواهد و میتواند یک عده را به دنبال خودش بکشاند. حتی ممکن است یک نفر پر از ایده های سودآور باشد اما چون خیال میکند هیچ کس حاضر نیست روی طرحش سرمایه گذاری کند، آنقدر آن ایده در مغزش می ماند تا میپوسد و روزی که آن ایده در ذهن یکی از نفراولی ها جرقه میزند و بکارش میگیرد، به خودش افتخار میکند که زودتر از همه این ایده به ذهنش رسیده اما خب عملیش نکرده است! به کسی که دوستش دارد حرفی نمیزند و منتظر میماند تا او اول بگوید و هیچ کس تا ابدالدهر نفر اول نمیشود! برای اعتراض به کلاس ِ بی محتوای استاد هیچ کس کلاس را ترک نمیکند و همه منتظرند تا یک نفر، اول از همه بلند شود و سایرین هم به دنبالش! هیچ کس به راننده غیر خطی که گرانتر از خطی ها کرایه میگیرد اعتراض نمیکند و همه منتظر میشوند تا یکی دیگر اعتراض کند و نهایتا همه به پول ناحق دادن راضی میشوند! میداند که در کشور ما در حوزه x هیچ کس کار نکرده و این حوزه بکر، فوق العاده سودآور است، اما منتظر میشود تا کس دیگری اول وارد این حوزه شود و وقتی تمام امتحانهایش را پس داد، خودش هم وارد شود و تمام افتخارش هم این است که خودش به تنهایی و نفر اول، بکر بودن این حوزه را کشف کرده اما خب چون زرنگ بوده نشسته و تماشا کرده است! خیلی ها هم ترس از نفر اول بودن را پشت نقاب قسمت و تقدیر و گذشت و... پنهان میکنند! اما همه اینها یک مشت آدم ترسو هستند!

البته نه اینکه چون من این حرفها را نوشتم از تمام اینها مبرّی باشم، اتفاقا خودم در تمام اینها نفر اولم!
۲ نظر ۱ لایک

رفاه

اگر مسئولین دولتی و حکومتی نیمچه سواد آکادمیک داشته باشند و نیم نگاهی به هرم نیازهای آقای مازلو انداخته باشند، میفهمند که ارتباط بسیار مستقیمی بین رفاه افتصادی و رضایت مردم از دولت و حکومت وجود دارد. اگر در تاکسی میشنوی که راننده از "مرگ بر شاه" گفتن پشیمان است، اگر میبینید که مردم ناآگاهانه هر دروغ زیبایی را که نوید آینده روشن میدهد باور میکنند، اگر میبینید که مردم ترجیح میدهند بروند ینگه دنیا و پول در جیب دشمنان قدیمی گردن کلفت بریزند، اگر جوانان را میبینید که همگی چمدان به دست راهی آمریکا و اروپا میشوند و اگر وسعشان نرسد به مالزی هم راضی میشوند، اگر میبینید که استاد دانشگاه جمهوری اسلامی را تخریب میکند و اصلاح اصلاح میکند، اگر میبینید که دختر دانشجوی چادری مذهبی برای تک تریبون اصلاح طلبی اش که آنهم اشغال شده اشک میریزد... همه برای نارضایتی است که ته تهش به اقتصاد وصل است! راننده تاکسی آخر شب باید با جیب پر پول به خانه برگردد، مردم امنیت شغلی میخواهند، دانشجو کار میخواهد، استاد احترام اجتماعی میخواهد که دستش جلوی دیگران دراز نباشد، دختر دانشجو محیط کار خوب میخواهد! اما ما فکر میکنیم چون در جامعه اسلامی زندگی میکنیم پس همه باید عارف الی الله باشند و پول برایشان چرک کف دست! دریغ که اگر کمی واقع بینانه و دلسوزانه برای این مردم تلاش کنند هیچ کس به اینکه کدام مسئول چه اعتقادی دارد و چه لباسی میپوشد و چقدر حقوق میگیرد هیچ کاری نخواهد داشت و چه بسا درخواست افزایش حقوق برای مسئولین هم بدهند! و اینطور یک جوجه هکر به آبروی یک سیستم حکومتی ناخن نمیکشد!

۳ نظر ۴ لایک

شاد باشید

این ترم یه درس داشتیم که با یه نفری ارائه شده بود که همگی متفق القول ازش بدمون میومد. ایشون نه درس میداد، نه حتی فرمول بلد بود، و نه حتّی ادب داشت! بگذریم که از ظرفیت تمام غیبتهامون استفاده کردیم، تا جایی که میشد دیر رفتیم سر کلاس، هندزفری گوشمون گذاشتیم که صداشو نشنویم و...! شب امتحان با یه کتاب ورق نخورده رو به رو بودیم! گرچه مرحمت کرده بودن و فرموده بودن که امتحان فرمالیته خواهد بود و نمره هم خوب خواهند داد، اما اصولا به حرف هیچ استاد و شبه استادی نمیشه اعتماد کرد! حالا هم امر فرمودن که وقت ندارن برن دانشگاه برگه ها را برای تصحیح تحویل بگیرن (!) و ما جواب سوالات امتحان رو براشون میل کنیم! انقدر زندگی پوچ بود و خبر نداشتم! حیف اون صبح زودی که به خاطر اون امتحان کذایی از خواب بیدار شدم... جواب یکی از سوالا رو از نت هم پیدا نمیکنم :دی




تو عهد کرده ای که به خونم نشانی و
من جهد میکنم که به عهدت وفا کنم
سعدی جان
۰ نظر ۳ لایک

دنیای مجازی

اگر قرار بود انفجار اطلاعات اثر مثبتی بر ما داشته باشه، الان باید هم کیفیت تربیت بچه ها بالاتر بود، هم طلاق کمتر، هم آدمها آگاه تر و... اما هیچکدوم اینها محقق نشده! اصلا هرکسی که درس روش تحقیق پاس کرده میدونه که اطلاعات باید کافی باشه و زیاد از حد بودنش فقط باعث سردرگمیه! درسته که خیلی از وسایل ارتباط جمعی مزایای بیشماری دارن، اما ما از کدوم یک از این مزایا استفاده میکنیم؟
دوستی دارم که مددکار اجتماعیه میگفت دو ماه پیش 11 تا دختربچه ششم ابتدایی پشت حیاط مدرسه با شیشه رگ دستاشون رو زدن که عکس بگیرن بذارن اینستاگرام! یک نفرشون فوت کرده! از خواهر و برادر نوجوونی برام گفت که باهم ارتباط داشتن و از فیلمای ماهواره یاد گرفته بودن! از گروه های مختلط تلگرامی که باعث فرار دو تا دختر نوجوون شده بود و هزار تای دیگه!
۲ نظر ۲ لایک

مترو

فروشنده خانوم مترو، هر روز برای یک لقمه نان ناقابل رو به روی واگن مردها، روی موهاش بامتل برای خانومهای گل تست میکنه...

اندوه جهان چیست؟ تویی داغ یگانه
دلسوختگان را چه به اندوه زمانه؟
سجاد سامانی
۰ نظر ۱ لایک

سادگی

همیشه تو ذهنم خوبی و سادگی رو بهم مرتبط میدونم، بی اینکه دلیل خاصی براش داشته باشم.


۱ نظر ۱ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۶۶)
از خود نوشته‌هام (۴۵)
جامعه نشناسی (۷۹)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان