هزار مرتبه

روزهایی که دورکار نیستم،قبل از هفت میرسم محل کار. در مسیر، راننده اسنپ به رادیو گوش میکنه و هر از چند گاهی درباره اخباری که پخش میشه کامنت میده. چقدر ما گناه داریم. من چالش رو دوست دارم اما تحمل ندارم شاهد رنج کشیدن آدمها باشم. کاش همه این چالش ها فقط برای من بود! من ِ تنها!

شرکت جدید رو دوست ندارم. بیشتر از یک ساعت تنهام و تا کم کم بچه ها جمع بشن در سکوت مطلق و تاریکی دم صبح زمستانی، قهوه برای خودم دم میکنم. عینک قدیمیم رو میزنم و هر روز فکرهای تکراری از ذهنم عبور میکنه: چرا پدربزرگم مُرد؟ حوصله ندارم برای دکتری درس بخونم. من چقدر دیگه در برابر مشکلات توان دارم و اون نقطه ی پایانی تحملم کجاست؟ چیه این آدمیزد؟ نمیفهمم که در مسیر درست هستم یا نه! کی حوصله داره عصر آشپزی کنه؟! خدا کنه جلسه امروز کنسل بشه. آیا از این شرکت برم و خودمو از این دردسرها خلاص کنم؟ چند وبلاگ قدیمی پیدا کردم که هنوز هم بروز میشن! چقد جالب :)

بعد از ساعت کاری روی تخت دراز میکشم و به کارهایی که باید انجام بدم فکر میکنم. درس خوندن، کتاب خوندن، آشپزی کردن، گردگیری، تمرین سه تار، خوندن فرانسه، جا پیدا کردن برای گلدانهای جدید، گوش دادن به پادکست، دیدن چند تا فیلم پیشنهادی و... اما هیچ کاری نمیکنم. به سقف خیره میشم. حوصله جواب دادن به تلفن رو ندارم. حوصله بیرون رفتن و دیدن کسی رو ندارم. گاهی از پنجره بیرون رو تماشا میکنم. بعضا خانم هایی برای زباله گردی میان و از سطل رو به روی خونه با عجله اولین چیزی رو که به دستشون میاد بر میدارن و زیر چادر پنهان میکنن و دور میشن. 

هنوز هم هستن آدمهایی که نمیفهمن چه کلاه گشادی به سرشون رفته و تا زیر چشمهاشون کشیده شده!

خیره ان شاء الله

 

 

به درد من نتوان برد ره، که دست مسیح

هزار مرتبه نبض مرا گرفت و گذاشت

 

صائب جان

 

۰ نظر ۱ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۶۶)
از خود نوشته‌هام (۴۵)
جامعه نشناسی (۷۹)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان