آتشی روشن

روشن شب
روشن است آتش درون شب
وز پس دودش
طرحی از ویرانه‌های دور.
گر به گوش آید صدایی خشک:
استخوان مرده می‌لغزد درون گور.
دیر گاهی ماند اجاقم سرد
و چراغم بی‌نصیب از نور.
خواب دربان را به راهی برد.
بی‌صدا آمد کسی از در،
در سیاهی آتشی افروخت.
بی‌خبر اما
که نگاهی در تماشا سوخت.
گر چه می‌دانم که چشمی راه دارد بافسون شب،
لیک می‌بینم ز روزن‌های خوابی خوش:
آتشی روشن درون شب.


نیما یوشیج
۰ نظر ۲ لایک

سناریو

چند سناریو برای آینده نزدیکم دارم:
اول اینکه مثل بچه‌های خوب دکتری رشته خودم رو، در همین دانشگاه فعلی ادامه بدم. هم اساتید رو می‌شناسم و هم رشته خوبیه. دوری از خانه و خانواده هم نداره، هزینه هم نداره.
دوم اینکه، دوباره ارشد بخونم! از مدیریت مالی خیلی خوشم میاد. هروقت بهش فکر می‌کنم وسوسه می‌شم بخونمش!
سوم اینکه اپلای کنم و برم!
چهارم اینکه به رویاهام بپردازم و دوباره کارشناسی بخونم، اما اینبار ادبیات، عشق قدیمیم!
پنجم اینکه کارشناسی بخونم اما طب سنتی که به این رشته هم بسی علاقمندم!
ششم اینکه ترک درس و مشق کنم و یه جماعتی رو راحت کنم! خانواده‌ام خسته شدن انقدر که من درباره این موضوع مرددم! جداً نمی‌تونم تصمیم بگیرم...
۲ نظر ۰ لایک

بورس

سوال این روزهای همه از من: کدوم سهمو بخریم پولدار بشیم؟ چرا من قبلا فکر می‌کردم بورس ریشه در قمار داره؟! بعضی آدم‌ها به زعم خودشون سعی دارن به ترویج دین کمک کنن، درحالی‌که فقط چهره دین رو مخدوش می‌کنن!
۰ نظر ۱ لایک

خودسرچی

یکسری شعر مونده تو دلم نمی‌تونم اینجا بنویسم‌شون. بیشتر شاعرای تازه‌کار دچار خودسرچی هستن و اصلا دلم نمی‌خواد پای شاعر این شعرها به اینجا باز بشه. ولی بعضی از شعراشون واقعا خوندنین و اصلا به سن‌شون نمیاد که چنین اشعار قوی و عمیقی بگن. حیف واقعا!


زایل نشد ملال به افراط می، دریغ
صد شیشه گشت خالی و دل همچنان پُر است!
طالب آملی
۴ نظر ۱ لایک

گنجایش

امروز دو ساعت جلوی اتاق استادم منتظرش بودم. یاد حرفای رئیس دانشکده افتادم که در جواب دانشجوها که معترض بودن چرا برنامه‌هاشون انقدر در طول هفته پراکنده است، گفت: دانشجو اصلا نباید از دانشکده بیرون بره! اینجا بوفه هست، سایت هست، آلاچیق و نیمکت هست، کتابخونه هست! واقعا چرا ما نمی‌مونیم دانشکده؟
یکی از دانشجوهای مذکر استاد راهنمام داشت به استادم می‌گفت که برای انتخاب موضوعش حداقل صد تا مقاله خونده. من هشت تا مقاله خوندم، بیست و چهار صفحه ادبیات تحقیق نوشتم، البته هنوز ترجمه نکردم که قطعا فارسیش بیشتر می‌شه. بنظرم غلو کرد وگرنه من تو ذات این پسرا نمی‌بینم که فقط برای انتخاب موضوع صد تا مقاله بخونن، اونم حداقل! من جای استادم بودم می‌گفتم تا آخر شب خلاصه همشونو برام میل کن!



گنجایش دیگری ندارد دل من
هم‌چون قدح شراب، لبریز توام!
شفیعی کدکنی
۴ نظر ۲ لایک

مسئولیت اجتماعی

در یک سایت چینی که مربوط به commodityهای مختلف بود، دنبال یکسری اطلاعات بودم. برای استفاده از اطلاعات سایت، حتما باید عضو می‌شدم. با این‌حال موفق نشدم اطلاعاتی رو که می‌خواستم پیدا کنم. بدون برداشتن هیچ داده‌ای از سایت بیرون اومدم. دو روز بعد با من از چین تماس گرفتن که چرا هیچ اطلاعاتی از سایت‌شون برنداشتم و چه‌طور می‌تونن بهم کمک کنن؟ حتی برام میل هم زدن. بعد از دپارتمان بازاریابی‌شون باهام تماس گرفتن و میل زدن، و دوباره تماس که هنوز منتظر جواب میل هستیم! یعنی چی آخه؟! چه‌طوری میشه اننننقدر مسئولیت اجتماعی‌ براشون جدی میشه و برای ما نه؟
۳ نظر ۳ لایک

بازی

به یک بازی وبلاگی دعوت شدم: انتشار یادداشت‌های کتاب‌هایی که هدیه گرفتم.





۱ نظر ۱ لایک

سحر

بیست صفحه پایان‌نامه نوشتم، دو فصل کتاب ترجمه کردم، دو تا و نصفی پروژه انجام دادم، کتاب‌های نخونده‌ام رو تموم کردم، نه فصل سریال دیدم، یه نرم‌افزار جدید یاد گرفتم، سفر رفتم و خیلی کارهای دیگه. برنامه‌هایی که برای روزهای بعدتر دارم، پیچیده‌اند. اصلا حوصله‌شون رو ندارم! ولی واقعا دارم سعی می‌کنم که بهشون نزدیک بشم، انگار که می‌خوام خودم رو درون محیطی پرابهام پرت کنم!



تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
سعدی جان
۲ نظر ۲ لایک

بازآفرینی

ساعت یک نیمه شب چنان خیابون‌ها شلوغ بود که مشخصا همه از شدت خوبی هوا، زده بودن بیرون! همچنان معتقدم باید ترتیب فصل‌ها عوض بشه: بهار، زمستون، پاییز، زمستون!



می‌روی و گریه می‌آید مرا

اندکی بنشین که باران بگذرد

موسیقی متن: گریه می‌آید مرا، همایون شجریان


۰ نظر ۰ لایک

منتها

آروز هرچی ساده‌تر، دست‌نیافتنی‌تر! مثلا از آرزوهام اینه کسی ناشناس برام نامه بنویسه!


اگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم!
مولانا
۰ نظر ۰ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۶۶)
از خود نوشته‌هام (۴۵)
جامعه نشناسی (۷۹)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان