Autobiography

سال سوم دبستان را جهشی خواندم! آن روزهای تابستان که باید درس می‌خواندم، برایم بسیار سخت بود. حس کودکانه‌ام مرا به بازی و تفریح تشویق می‌کرد اما مادرم می‌گفت که باید روزی سه درس فارسی بخوانم و سه دیکته بنویسم، روزی دو درس خانواده آقای هاشمی، روزی سی سوال ریاضی، حفظ کردن جدول ضرب و باقی درس‌ها که درخاطرم نیست چه بودند! آن روزها تب آهنگ‌های شادمهر عقیلی داغ بود، و جایزه درس خواندن من هم، یک ساعت گوش دادن به آهنگ‌های شادمهر بود. کاست را در ضبط می‌گذاشتم و شادمهر می‌خواند:
مسافر خسته من/ بار سفر رو بسته بود/ تو خلوت آیینه‌ها/ به انتظار نشسته بود...
موسیقی غمگین من را بزرگ می‌کرد. احساس می‌کردم این غم به دنیای کودکانه نمی‌آید و برای فهمیدنش باید بزرگ شد. شادمهر می‌خواند:
آسمون توی نگاه پنجره جون می‌گیره/ وقتی شب توی چشمام بوی بارون می‌گیره/ دل غنچه‌ها رو نشکن که تن سبز بهار/ وقتی غصه‌دار می‌شه رنگ زمستون می‌گیره...
و چقدر دلم می‌خواست شاعر این ترانه‌ها من بودم:
وقتی چشمت پاییز می‌شه/ اشکای تو آویز می‌شه/ دونه دونه می‌چکه از چشم سیات/ نمی‌دونی دل آدم رو چه می‌شکونی/ خودت بهتر از هرکی می‌دونی/ که بارون پاییز می‌سوزونه دل آدما رو...
شاید اولین جرقه‌های بلوغ در من با شنیدن این ترانه‌ها خورد. با خودم فکر می‌کردم که در دنیای من چه کسی می‌تواند مخاطب این شعرها باشد؟ و هیچ جوابی برایش نداشتم! عشق و درک آن برای من زود بود، خیلی زود.



تیزهوش یا پرتلاش؟


۰ نظر ۲ لایک

کسب‌وکار اینترنتی

اسنپ
گلبیشه
۰ نظر ۱ لایک

کارگروهی

از یک جهت کسی که با من هم‌گروه می‌شه خوش به حالشه و از یک طرف بیچاره است! از این جهت که کار رو کامل و منظم انجام می‌دم و معمولا جزو ماکسیمم‌های کلاسم، خوش به حالشه. ولی از این جهت که باید اون هم کار رو کامل انجام بده، دقت به خرج بده، سر وقت تحویل بده و... اذیت می‌شه چون معمولا دانشجو جماعت به اینطور کارها عادت ندارند. آخرین لحظه به استاد میل می‌زنند قسمش می‌دند که موعد تحویل رو تمدید کنه و نهایتا هم از چند جا کپی پیست می‌کنند و می‌شه یه پروژه! هم‌گروهی داشتن برای من خوشایند نبوده و نیست! گزارش رو که باید تحلیل خودش باشه، از یک مقاله کپی کرده، زحمت ترجمه هم به خودش نداده، برای ارائه یک فایل پاور هم آماده نکرده! تازه اگه همه اینها هم باشه، به موقع انجام نمی‌ده یا انقدر بی‌سلیقه است که اصلا ارزش کارش دیده نمی‌شه! جالب‌تر اینکه وقتی استاد می‌پرسند که کی برای پرزنت حاضره، هم‌گروهی جان داوطلب می‌شه که من برم ارائه بدم! :) تازه این حالت خوبشه که همکاری می‌کنه! در اکثر مواقع، همه کارها با منه، پرزنت هم با منه چون من درجریان کارم دیگه! تازه قبل از کلاس باید یه خلاصه‌ای هم از روند کار بهش بگم که اگر استاد سوال کرد نفهمه هم‌گروهی تماشاچی بوده!
نمی‌دونم اینا با این روحیه‌شون چطوری دانشگاه قبول می‌شن؟
۰ نظر ۲ لایک

تشکل

یک دعوای عجیبی بین تشکل‌های دانشجویی هست! جای داشتن هدف مشترک و در کنار هم حرکت کردن، اهداف مستقلی دارند و با هم رقابت می‌کنند. عجیب‌تر اینکه مسئولان بالایی برخی از این تشکل‌ها افرادی هستند که با بیس نظام و حکومت مخالفند و اینکه چه کسی این افراد رو به این مصدرها می‌رسونه جای تامل داره! انقدر که وقتی متوجه می‌شن کسی برای تشویق افراد اون تشکل به تشکل دیگه‌ای داره فعالیت می‌کنه یک جنگ به معنای واقعی راه میفته! عجیب‌تر اینکه هر کدوم از این تشکل‌ها به دلایلی که بر ما پوشیده هم نیست، به هیچ وجه در کارشون موفق نیستن و صرفا یک عده دور هم جمع شدند و برگه هدر می‌کنند و به محیط زیست آسیب می‌زنند و حتی صف اول نماز جماعت رو هم پر نمی‌کنند و حتی روی خوش هم به دیگران نشون نمی‌دهند و همه آدم‌های غیر از خودشون در جبهه مخالف‌شون قرار دارند و...

۰ نظر ۲ لایک

مرحله عشق

سطحی از درک وجود داره که آدم نسبت به همه چیز جز حقیقت بی‌تفاوت می‌شه.



به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

حافظ جان
۱ نظر ۲ لایک

جرئت دیوانگی

آه ای شباهت دور!
ای چشم‌های مغرور
این‌روزها که جرئت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!

قیصر امین‌پور
۱ نظر ۲ لایک

خواب بودی!

با اینکه اصلا دلم نمی‌خواد دیگه به رفتن از ایران فکر کنم، اما نمی‌دونم چرا کارهایی می‌کنم که اگه روزی بخوام برم، از انجام ندادن‌شون پشیمون نباشم! انگار دارم پنهان از خودم برای رفتن آماده می‌شم!


یک روز بر گونه این مملکت
یادداشتی و بوسه‌ای
می‌گذارم و می‌روم:
خواب بودی
دلم نیامد بیدارت کنم!

عزیز نسین
۲ نظر ۱ لایک

یخ‌دربهشت

از مهم‌ترین دغدغه‌های دوران کارشناسی‌مون پیدا کردنِ نسبتِ بهینه‌یِ ترکیبِ آب‌زرشک، یخ‌دربهشت آلبالویی و نمک بود! یکی از دوستام که ترکیبش خیلی طرفدار داشت، معمولا اول یک سوم آب زرشک و دو سوم یخ‌دربهشت آلبالویی رو با سه بار پاشش نمک مخلوط می‌کرد. بعد که دو سوم ترکیب به‌دست اومده رو می‌خورد، یک سوم از دو سوم فضای خالی لیوان رو یخ‌دربهشت آلبالویی و باقیش رو آب زرشک با دو بار پاشش نمک می‌ریخت! ترکیبی که دفعه دوم به‌دست میومد واقعا خوشمزه بود! :دی نکته جالبش این بود که آقای یخ‌دربهشت فروش پول یک لیوان رو از ما می‌گرفت. یه بار همین دوستم بهش گفته بوده "ما بچه های دانشگاه دولتیم، آزادی نیستیم!" اون آقا هم گفته بوده "از قیافه‌هاتون معلومه!"



ای ابر غم! ببار و دل از گریه باز کن
ماییم و سرگذشت شب بی‌ستاره‌ای!
هوشنگ ابتهاج
۱ نظر ۲ لایک

نقشه آسمان

نقشه آسمان را دیده‌اید؟ پر از نقطه‌های سیاه کمرنگ و پررنگ است که کنار هم ظاهرا اشکال بی‌معنا ساخته‌اند، اما همین‌ها راهنمای مسیرهای زمینی‌اند. باید نقشه آسمان را دقیقا بالای سر نگه داشت، طوری‌که شرق و غرب و شمال و جنوب نقشه بر جهات اصلی آسمان منطبق شود. کسی که نابلد باشد، یا اصلا متوجه نکته ریز جهت‌ها در نقشه نمی‌شود، یا خیال می‌کند نقشه را کسی طراحی کرده که حتی جهات اصلی را نمی‌شناخته است. اما نقشه‌خوان می‌فهمد که چه دقتی در طراحی‌اش بکار رفته است. بهترین نشانه برای راه‌یابی، راه علی است. انگار خدا هنگام نقاشی گرده‌ای نور در آسمان پاشیده است.
۱ نظر ۴ لایک

سبد فکری

این استادایی که 4-5 تا دکترا دارن، احتمالا مثل من بعد از هر بار فارغ‌التحصیلی با خودشون می‌گفتن اگه دیگه دانشجو نباشم، پس چی باشم؟ خیلی درکشون می‌کنم!
یه چیزایی تو سبد فکریم دارم که جنبه تزیینی دارند! خیلی دلم می‌خواد ازشون استفاده کنم...



بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز!
شفیعی کدکنی
۳ نظر ۳ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۶۶)
از خود نوشته‌هام (۴۵)
جامعه نشناسی (۷۹)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان