ای نور ما! ای سور ما! ای دولت منصور ما!
جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما!
-مولانا-
ای نور ما! ای سور ما! ای دولت منصور ما!
جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما!
-مولانا-
سرنوشت خاک را با آب کامل ساختی
خرد کن درهم جهانی را که از گل ساختی
عاقلان را خواستی تا سجده بر آدم کنند
عشق را بازیچه یک مشت عاقل ساختی
رو به رویم آفریدی چهره ای از جنس ماه
زندگی را بر من دیوانه مشکل ساختی
غم به جانم ریختی، آتش به رگهایم زدی
سینه ام را داغ کردی ناگهان دل ساختی
از هراس سیلی امواج ویرانگر پر است
قلعه سستی که بر شنهای ساحل ساختی
از بهشتم رانده ای باشد که برگردانیم
برنمی گردد ولی عمری که باطل ساختی!
-ابوالفضل صمدی-
ای شکوه بی کران اندوه من!
آسماندریای جنگلکوه من!
گم شدی ای نیمه سیب دلم
ای من ِ من! ای تمام روح من!
ای تو لنگرگاه تسکین دلم!
ساحل من، کشتی من، نوح من!
...
-قیصر امین پور-
آمد به سر قرار تنهایی من
به کوپه ای از قطار تنهایی من
آمد چمدان به دست آرام نشست
تنهایی تو کنار تنهایی من
-جلیل صفربیگی-
با تمام اینکه از یکنواختی خوشم نمیاد و تغییر کردن رو دوست دارم، از مواجه شدن با شرایط جدید غیر قابل پیش بینی و متقابلا مشکلات جدید هم می ترسم. چقدر بعضی ها دل شیر دارن واقعا! خودشون رو یهو مییندازن وسط مهلکه!
من این ترم تحقیق میفتم... :((