مفهوم

برام جالبه که خیلی‌ها هیچ‌وقت به مفاهیم و سوالات اساسی درمورد زندگی فکر نمی‌کنند و زمانی که در جمعی این سوالات مطرح میشه، برای اولین بار تصمیم می‌گیرند کمی درموردش فکر کنند و معمولا هم در همون لحظه به نتیجه مشخصی نمی‌رسند و البته طبیعیه. جالبتر اینکه وقتی می‌بینند کسی قبلا به این سوالات فکر کرده، تعجب می‌کنند! و بعضی دیگه هستند که فکر می‌کنند فقط خودشون به این سوالات فکر کردند و آدم‌ها رو به دو دسته "خودشون" و "بقیه" تقسیم می‌کنند! در بین افرادی که به این سوالات و مفاهیم فکر کردند، افرادی هستند که تصور می‌کنند فقط پاسخ‌هایی که خودشون برای این سوالات دارند، درسته و قطعا پاسخ دیگران غلطه! عجب پیچیده گفتم :)


امروز برای تمدید سنوات ترم شش ارشد، امضای استاد راهنمام رو جعل کردم! استاد دانشگاه نبودند، درحالیکه باید می‌بودند، و زمان برای تمدید نداشتم! :)

و در آخر گوش جان می‌سپاریم به قطعه شعر کوتاهی از احمد شاملو:

مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزه‌ای اندیشد
زندگی را فرصتی آنقدر نیست
که در آینه به قدمت خویش بنگرد
و عشق را مجالی نیست
حتی آنقدر که بگوید
برای چه دوستت می‌دارد!

۰ نظر ۵ لایک

ندانستن

درحالی‌که پایان‌نامه‌ام رسما رو هواست، این ماجراهای سیاسی هم تموم نمیشه که جرئت کنم یه سر به دانشکده بزنم! هر کس بتونه اقتصاد این کشور رو درست کنه، برنده بازی سیاسی خواهد بود، بی‌شک! کاش مردم بدونن که هر دولت و نظامی دیگه‌ای هم داشته باشیم، باز هم یا تورم داریم، یا رکود! برای خروج از رکود، باید یارانه رو حذف کنند، تورم رو بالا ببرند، نرخ ارز رشد کنه، بنزین آزاد بشه، مالیات بالا بره و امثال این مسائل تا اقتصاد درست بشه وگرنه همین آش و همین کاسه!
۴ نظر ۳ لایک

عمق

یک مطلب روانشناسی کوتاه می‌خوندم درمورد اینکه چه فرقی داره افراد یک ویژگی رو از دوران کودکی داشته باشند و یا در میانه زندگی این ویژگی رو کسب کنن! با همه صحبت‌هاش موافق نبودم اما بخشیش درسته. گفته بود که وقتی یک نفر از کودکی در خانواده‌ای بزرگ می‌شه که از همون دوران بهش اعتماد به نفس داده می‌شه با کسی که بعدها سعی می‌کنه اعتماد به نفس رو در خودش ایجاد کنه فرق داره. وقتی یک بچه اعتماد به نفس داره، می‌تونه تمام علاقمندی‌های خودش رو از فیلتر اعتماد به نفسش عبور بده و دقیقا همونی بشه که انتخاب خودشه. اما وقتی کسی مثلا در نوجوانی شروع به کسب اعتماد به نفس می‌کنه، شخصیت خودش رو به عنوان یک فرد با اعتماد به نفس، در قالب تعریف‌هایی که جامعه از چنین فردی داره می‌ریزه. یعنی مثلا باور می‌کنه که برای اینکه اعتماد به نفس بالایی داشته باشه، لزوما باید برون‌گرا هم باشه، بلند هم حرف بزنه، همیشه توجه‌ همه افراد رو جلب کنه، همیشه رهبر باشه، همیشه حق با اون باشه، اشتباه براش بی‌معنیه و... و این فرد به جای اینکه واقعا اعتماد به نفس داشته باشه، یک پوسته از آدم با اعتماد به نفس رو برای خودش ایجاد می‌کنه. درحالی‌که کودکی که با این ویژگی بزرگ می‌شه ممکنه یک فرد درون‌گرا بشه که اعتماد به نفس بالایی هم داره. جالبه بدونید که قالب ذهنی عوام انقدر شبیه به پوسته فرد دسته دومه که هیچ وقت اعتماد به نفس داشتن افرادی که با اعتماد به نفس بزرگ شدن رو باور نمیکنن. درحالی‌که اعتماد به نفس واقعی رو همون افراد دارن، کسانی که براساس معیارهای شخصی و علاقمندی‌هاشون شخصیت خودشون رو شکل دادن و نه افرادی که متناسب با پسند و دلخواه جامعه رفتار می‌کنن. چیزی که درمورد افراد دسته دوم خطرناکه، قرار گرفتن در موقعیت‌هاییه که به شدت می‌تونه پوسته ظاهری‌شون رو شکننده کنه. یعنی درست در موقعیتی که باید از این ویژگی منتفع بشن، به علت عمق نداشتن، ازش ضربه می‌خورن و گاهی خودشون هم نمی‌فهمن که دقیقا چه اتفاقی افتاد، چون خودشون هم این پوسته رو باور کردن!

این بود سهم من از اشتراک دانش :)

۳ نظر ۴ لایک

حسد

اصلا از داشتن همکار خانوم خوشم نمیاد، انقدر که تو حواشی سیر می‌کنن و با وجود داشتن تحصیلات و زندگی کردن در دنیای نیمچه مدرن امروزی، افکار سطح پایین اعصاب‌خردکن دارن! گاهی فقط سعی می‌کنم یه جوری باهاشون کنار بیام که این روزهای همکار بودن بگذره! اضافه کردنیه که به شدت خوب تظاهر می‌کنم که هیچ حس منفی نسبت بهشون ندارم، درحالی‌که اگر دست من بود حتی دلم نمی‌خواست تصادفی ببینمشون...

چطور میشه از دیگران انتظار داشت حسود نباشن؟
۱ نظر ۰ لایک

رقابت

وقتی با کسی وارد رقابت باید شد که مطمئنیم قوی‌تریم! اما تا زمانی‌که قوی‌‌تر نشدیم، کنارش موندن بهترین استراتژی و مقابلش قرار گرفتن بدترین استراتژیه!

۵ نظر ۱ لایک

جسارت

ثبات را از تغییر بیشتر دوست دارم، اما از تغییر کردن نمی‌ترسم. تغییر کردن به خودی خود ترس ندارد، اما دیگران ترسناکش می‌کنند. با تغییر سخت کنار می‌آیند! اما مگر هر آدمی چند بار فرصت زندگی دارد که آن را هم در ترس دیگران بگذراند؟ اصلا نمی‌فهمم که چرا خودشان انقدر کم تغییر می‌کنند؟ بعضی آدم‌ها فرصت زندگی را از خودشان می‌گیرند! با تعصب، با اصرار بر انتخاب‌ها، با ترس از دیگران!

we will have to face the music over our bold moves.
باید عواقب جسارت‌هایی رو که به خرج دادیم، بپذیریم!


۱ نظر ۱ لایک

آدمیت

ما آدم‌های خوب‌نما! ما آدم‌های بی‌قلب! ما آدم‌های پول‌دوست! ما آدم‌های شعاری! ما آدم‌های خودخواه! ما آدم‌های بی‌تفاوت! ما آدم‌های تنبل! ما آدم‌های بدون راه‌حل! ما آدم‌های اکسیژن‌سوز! ما آدم‌های بی‌مصرف!
چطور میشه اشک یک بچه معصوم رو دید و بی‌تفاوت گذشت؟ قطعا ما موجوداتی با ویژگی‌های فوق الذکریم!
۱ نظر ۴ لایک

تاسف

من اگر دستم به گوشه‌ای از اداره این مملکت برسه، تمام مدارک دانشگاهی بیخود رو باطل می‌کنم! بعدها می‌فهمن که چه خدمتی بهشون شده!



هرگز به هوس طرفِ لبی غیر لب خویش
آن نیز به تکلیف تاسف نگزیدیم

چون میوه سرمازده در نشئه خامی
پژمرده شدیم و به رسیدن نرسیدیم!

طالب آملی
۷ نظر ۲ لایک

من‌سانی

ما بیشتر از اینکه درگیر رفتار و درون خود باشیم، درگیر دیگرانیم که آیا واقعا آنچه که به آن تظاهر می‌کنند، هستند! یکی از خطاهای ادراکی که معمولا در قضاوت‌های ما به شدت اثرگذار است، خطای من‌سانی است؛ یعنی خودمان را معیار سنجش قرار می‌دهیم! اوج تراژدی این ماجرا اینجاست که "خود"ی را که نمی‌شناسیم، معیار سنجش قرار می‌دهیم!


سرگشته محضیم و در این وادی حیرت
عاقل‌تر از آنیم که دیوانه نباشیم
اخوان ثالث


۳ نظر ۲ لایک

دور و نزدیک

همیشه دلیلی برای ترسیدن از آدم‌ها وجود داره. من از مردای همه‌چیزدان و همه‏‌چیزدیده و همه‌چیزشنیده می‌ترسم. از دخترهایی که تا وقتی که اون‌ها رو نمی‌شناسم، بهم نزدیکن، اما همین که قدمی بهشون نزدیک می‌شم، همین نزدیکی مثل طوفانی من رو ازشون هزار سال نوری دور می‌کنه! دخترهایی که می‌تونن ساعت‌ها راجع به انواع توتون نظر بدن، از خاطره اولین پارتی بگن که شربت (!) آرامبخش‌دارش باعث شده بخشی از مهمونی رو اصلا به یاد نیارن، خاطرات شمال به همراه آ  ب  ج   و خریدن‌های یواشکی‌شون، جوک‌های مثبت هجدهی که برادرشون براشون فوروارد کرده... من از همه این آدم‌های پر از آزادی (!) و بی‌حریم می‌ترسم!


بگذار در بزرگی این منجلاب یاس
دنیای من به کوچکی انزوا شود!
سیمین بهبهانی
۲ نظر ۴ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۶۶)
از خود نوشته‌هام (۴۵)
جامعه نشناسی (۷۹)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان