نبودن

تاریکی، نبود نور
خواب، نبود بیداری
بدی، نبود خوبی
سرما، نبود گرما
گمراهی، نبود خدا
سکوت، نبود صدا
.
.
.
من، نبود تو!



پ.ن: از سری پستهای دوران نوجوانی!


۳ نظر ۳ لایک

این‌روزها

این روزها طبق برنامه‌ای که ایام منحوس امتحانات نوشتم، به کارهای عقب افتاده‌ام میرسم! زبان، مطالعه، خرید، دید و بازدید، مقاله و... یکی از پروژه‌هام باید ارتقای کیفیت داده بشه و من اصلا نمیدونم منظور استاد محترم از این ارتقا چیه؟! لذتبخش‌ترین بخش تفریحاتم مطالعه است. چند آهنگ قدیمی هم از لابه‌لای فایلهای لپ‌تاپم پیدا کردم: من از قبیله لیلی، تو از قبیله مجنون... حوصله دیدن هیچ آدم جدیدی رو هم ندارم، نمیدونم چرا! شاید هم بدونم! انقدر درمورد برخی موضوعات مرددم که هیچ تصمیم قطعی نمیتونم بگیرم! هنوز نمیدونم قرار چکار کنم، حتی نمیدونم کدوم گرایش رو میخوام بخونم! از اسم استراتژی خوشم میاد و از محتوای مارکتینگ! اساتید خوب مارکتینگ یا از دانشگاه رفتن و یا در فرصت مطالعاتی به سر میبرن! استراتژی در ایران هنوز جایگاه خودش رو پیدا نکرده و اکثرا بهش در حد یه جمله ذهنی معتقدن و نه بیشتر! چقدر دلم میخواد منابع انسانی بخونم!
هر چه پیش آید خوش آید...


پیشنهاد کتاب:
دختر ِ شینا: خاطرات همسر شهیدی که زندگی بسیار ساده‌ای داشتند و تمام زندگی شون برای جنگ وقف شده بوده.
نشت نشا: جستاری درباره فرار مغزها به قلم رضا امیرخانی.



ناصح! نگاه دار دلت را ولی بدان
دل آن زمان دل است، که از دست میرود!
شفایی اصفهانی
۱ نظر ۱ لایک

ماه نو

دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست
روزه‌داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست!

سعدی جان
۱ نظر ۲ لایک

عدالت

تنها وقتی عدالت دنیا رو احساس کردم که داشتم تاوان اشتباهم رو پس می‌دادم!


موسیقی متن:
دو نوازی


معرفی کتاب:
ناصر ارمنی، رضا امیرخانی
۲ نظر ۱ لایک

روستا

کاش یک دختر روستایی بودم. صبح با صدای پرنده های کنار پنجره بیدار میشدم و تمام دنیایم چین چین های هزار رنگ دامنم بود. بوی تنور، بوی کاهگل، بوی خاک نم زده و بوی شکوفه ها را در ریه هایم فرو میبردم. صبح ها از هزار توی مه و جنگل و گِل و رود می گذشتم تا چند جمله یاد بگیرم برای روزهایی که باید جواب نامه ای عاشقانه را بدهم. عادی ترین تصویر زندگی ام، تصویر ابرهای گذران از دل آبی آسمان است که در برکه افتاده و من که گوشه ای به آب برکه خیره ام، با سنگریزه ها تصویر آسمان را می شکافم و دوباره آسمان در برکه جان می گیرد...

۲ نظر ۱ لایک

P.S

بعضیها در توضیح پستهای اینستاگرامشون مینویسن که شما شاهد بخش خوب زندگی من هستید، پس قضاوت نکنید. من هم باید در ادامه پستهای وبلاگم بنویسم که شما شاهد منفی ترین و سیاه ترین بخشهای زندگی من هستید، پس قضاوت نکنید :)
۲ نظر ۱ لایک

نسبیّت

در اوقاتی که به خودم قول میدم به هیچ چیز جز استراحت فکر نکنم، لیستی از آهنگهای بی کلام رو پلی میکنم و از بین کتابهای نخوانده یکی رو ورق میزنم. دنیای بعضی کتابها به غم آدم اضافه میکنه. بیشتر کتابها برای تسکین نویسنده ها نوشته میشن، حتی اگر اون کتاب یک کتاب فلسفی باشه. انگار درک زیبایی موسیقی و داستان و شعر و... هم مثل درک زیبایی ظاهری نسبیه که من غمگین اینها رو میپسندم! اصلا شعر و موسیقی و کتاب غیر غمگین بنظرم کسالت آوره!
این روزها کتاب داستانی خوب (مطابق با معیارهای شخصیم) کمتر میبینم. ناشرها بیشتر ترجیح میدن مطابق سلیقه اکثریت کتاب چاپ کنن و مردم کتابهایی با اسامی دهن پر کن رو به کتابهایی با محتوای مغز پر کن ترجیح میدن. برخی کتابها انقدر محتوای پوچی دارن که به قول شهرزاد آدم آخرش با خودش میگه "خب که چی"!


زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقفها و رفتنهای یکسان پر شده است
فاضل نظری
۰ نظر ۱ لایک

هیچ مگو

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری، رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید، بگفت
آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

مولانا
۰ نظر ۲ لایک

تبیان

از رنج آورترین لحظه های زندگیم وقتی بوده که برای یک بچه مسلمان از قرآن دلیل بیاورم و آن را مستند نداند...
ما نمیدانیم! ما قرآن نمی خوانیم و اگر هم بخوانیم، معنی قرآن را میخوانیم و میتوانم قسم بخورم که هیچ کس از معنی قرآن هیچ چیز نمیفهد جز اینکه خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است، باقی اش یعنی چی؟ اصلا راحت طلب هم هستیم! میدانیم که قرآن هزار لایه معنایی دارد، اما نمیرویم یک تفسیر قرآن را ورق بزنیم! از اولین روزی که سوال پرسیدن را یادگرفتیم، یک سوال داریم که فلان مطلب کجای قرآن آمده، و چون مطمئنیم که هیچ آیه ای صریحا به آن اشاره نکرده و خودمان هم تنبلی اجازه نداده تا ته تویش را در بیاوریم، از این موضوع مثل سلاح کشتار جمعی برای خفه کردن کسی که قرآن قرآن میکند استفاده میکنیم. اصلا خودمان آشکارترین دشمن خودمان هستیم بس که هیچ چیز نمیدانیم و منتظریم یک پیام در تلگرام به ما فوروارد شود تا بفهمیم که در دنیا چه خبر است! اصلا سواد ما شده سواد فیس بوکی و تلگرامی و اینستاگرامی! همه در بحثهایشان به هزار جمله سنگین که در تلگرام خوانده اند، رفرنس میدهند اما یک نفر از خودش و از مطالعاتش هیچ تحلیلی ندارد! باور کنید من هم نمیدانم که فلان مطلب در کجای قرآن آمده اما شک ندارم که جواب تمام سوالات ما در آن هست!
تبیانا لکل شی است این کتاب! خدا که دروغگو نیست؟ هست؟


نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کرده ام
سعدی جان
۱ نظر ۱ لایک

جنگ

جنگ دارم! جنگ با ارزشهای معنوی و نیازهای مادی! یه دلم میگه که تو ایرانی هستی، دولت این همه سال برای تو از بیت المال و حق این مردم هزینه کرده که حالا روی دوشش بایستی و بپری تو بغل آرزوهای شخصی ات؟! یه دلم میگه که ببین! همه میرن! هیچ کس به فکر این مردم نیست! اصلا چه کاری از تو ساخته است؟ مگر چند بار فرصت زندگی داری؟ دانشگاه خوب و استاد خوب و پول خوب و منزلت اجتماعی و مدرک تحصیلی معتبر و فرصتهای شغلی عالی کجا؛ دانشگاه و استاد پر ادعای توخالی و صنعت (!) دانشجو گریز و بی پولی و منّت و بی منزلتی اینجا کجا؟ جنگ بدی دارم! یه روز تمام دانشگاه ها را مارک میکنم و با خودم موضوع هزار مقاله رو مرور میکنم، فردا همه رو دور میریزم و زیر باد کولر کتاب شعر و داستان ورق میزنم! یه روز فکر قدم زدن در محله هاروارد رهام نمیکنه، یه روز به همین سردر بتنی بال مانند هم دلخوشم.
خلاصه که درونم پرچم جنگ بالا رفته!

امروز با تحویل آخرین پروژه، این ترم هم تموم شد! مثل همیشه یک مرتبه از حالتی که تمام وقتم پره، به حالت کاملا بیکار، اون هم ناگهانی، رسیدم!
۶ نظر ۱ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۶۶)
از خود نوشته‌هام (۴۵)
جامعه نشناسی (۷۹)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان