کاش یه زیرزمین مخوف داشتیم که هیچکس جرئت نمیکرد سمتش بره. گاهی که دلم تنهایی میخواست، از صبح میرفتم بین یک عالمه وسیله دورریختنی مینشستم. گاهی دلم تنهاییای میخواد که از تنها بودن تو اتاق عمیقتر باشه.
کتاب خوب جدید ندارم بخونم. کتابهای خوب قدیمی رو دوره
میکنم. خیلی کم حافظه شدم. بعضی کتابا رو اصلا یادم نمیاد که چی بودن فقط
میدونم که خوندم!
صحن و سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو!
حافظ
۲۴ مرداد ۹۵