گاهی انگار تمام اتفاقات زندگی مثل حلقه های یک زنجیره بهم وصل شدند تا امروز در یک لحظه خاص قرار بگیرم و انتخاب کنم! انگار همه روزهای گذشته رقم خوردند تا نتیجه همه اون روزها رو یکجا و با هم در یک لحظه ببینم. خیلی اتفاقات کوچک مثل یک علامت هدایت کننده به یک مسیر تازه اما مهم بودن و حالا که نیمی از مسیر رو طی کردم، متوجه اثر ارزشمند اون علامت به ظاهر کوچک میشم :)
بنشین صاف و ساده گریه کنیم
مثل یک خانواده گریه کنیم
روی شنهای آبدار و نمور
زیر پلهای جاده گریه کنیم
میرسد روزی از غم انگور
زیر تابوت باده گریه کنیم
زیر سوهان زندگی آن روز
مثل آهن، براده گریه کنیم
گرچه آنقدرها هم آسان نیست
بنشین ایستاده گریه کنیم!
ناصر فیض
بنشین صاف و ساده گریه کنیم
مثل یک خانواده گریه کنیم
روی شنهای آبدار و نمور
زیر پلهای جاده گریه کنیم
میرسد روزی از غم انگور
زیر تابوت باده گریه کنیم
زیر سوهان زندگی آن روز
مثل آهن، براده گریه کنیم
گرچه آنقدرها هم آسان نیست
بنشین ایستاده گریه کنیم!
ناصر فیض
۳ خرداد ۹۵