gloomy monday

مدتیه روزهای دوشنبه یه کلاس خیلی طولانی دارم. تو این مدت، همه اتفاقات مهم تو روز دوشنبه میفتن! فردا تولد دوستمه، یه شب شعر نزدیک خونمونه، دو تا سمینار و یه نمایشگاه تو دانشگاهمون برگزار میشه، ولی من سر کلاسم! جلسه آخرم هست نمیشه که نرم...

خاطرات بسیار بدی که از بعضیا دارم چنان پررنگن که حتی به محبتشون هم مشکوکم. یعنی اونطور که باید برای کمرنگ کردن خاطرات بد تلاش نکردن اما انتظار دارن نادیده بگیرم. این یه دونه اصلا شدنی نیست. به شدت از خاطرات بد درس میگیرم، به شدت.



ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک گر به دام افتد تحمل بایدش

حافظ جان

۰ نظر ۱ لایک

surrogates

ایرانی ها سالانه چندین میلیارد دلار برای خرید لوازم آرایش هزینه میکنند. بیشتر از 90% این لوازم آرایشی که با قیمت بالا و به اسم برند اصل فروخته میشه، قاچاق و فیک هستند. منبع این حرفم واردکننده های لوازم آرایشی اون هم از نوع برندش هستن! تو فیلم surrogates یه دیالوگ قشنگی هست: 

Look at yourselves. Unplug from your chairs, get up and look at the mirror. What you see is how God made you 



نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
که ما را بیش از این طاقت نماندست آرزومندی
تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید 
که ما را همچنین باشد شکیبایی و خرسندی 
سعدی
۱ نظر ۱ لایک

resolution

دهخدا تجربه عشق ندارد ورنه

معنی "مرگ" و "جدایی" به یقین هر دو یکیست

کاظم بهمنی


باید تصمیم های مهمی بگیرم. تصمیمهایی که میتونن مسیر زندگیم رو بی اندازه تغییر بدن. امروز که انقدر احساس سردرگمی دارم و برای گذشتن و البته به خیر گذشتن این روزها دعا میکنم، مطمئنم که روزی میرسه که دغدغه های امروزم برام خنده دار میشن. تجربه ام اینو میگه.

خدایا! میشه دعاهام همونطوری که خودم میخوام برآورده بشن؟ من زیر چیزی که خودم خواسته ام نمیزنم :)


دیگر نرود به هیچ مطلوب

خاطر که گرفت با تو پیوند

سعدی جان


۲ نظر ۰ لایک

choice

سر کلاس بازاریابی داشتیم درمورد وضعیت اقتصادی صحبت میکردیم، بچه ها ایده های جالبی داشتن که شاید هیچ وقت به گوش اونی که باید برسه نرسه. معمولا به جوونها سخت اعتماد میکنن. یکی از همکلاسی هام تعریف میکرد که تو شرکتی مشغول کار بوده و شرکت در شرف ورشکستگی!  بهشون یه پیشنهاد میده که نتیجه بررسی و تجزیه و تحلیل خودش بوده اما اونها نمیپذیرن. وقتی از یه شرکت مشاوره مدیریت کمک میگیرن، اون شرکت هم بعد از بررسی به نتیجه ای مشابه اون ایده میرسه!


باید به موضوع پایان نامه ام فکر کنم! و همینطور موضوع یه مقاله! و همینطور به یه انتخاب. خودم هم هنوز نمیدونم قراره چیکار کنم! اصلا شاید دکترا نخونم و همه این دغدغه ها هم تموم بشه. نمره هامونم نمیاد ببینم حداقل تو کلاسمون نفر چندمم! اصلا یه وضعیت سردرگمی دارم که غ ق تصوره!


اخیرا رفته بودم یه مصاحبه کاری تو یه شرکت خصوصی برای پست منابع انسانی! جالب بود که اولش که باهام تماس گرفتن پشیمون شدم و نرفتم، اما دو هفته بعد بازم باهام تماس گرفتن که اینبار رفتم. از واکنش هاشون مشخص بود که ازم خوششون اومده چون علاوه بر مهارتهای منابع انسانی، تسلط به یه نرم افزار هم براشون مهم بود که اون رو هم بلد بودم. اما یکسری مشکلاتی باهام داشتن که خیلی مشکلات رایجی هستن! مثلا اینکه تو محیط شرکت نباید چادری باشی!



دوستی همیشه با سوء تفاهم همراه است، عشق بیشتر!

نیمه غایب، حسین سناپور

۱ نظر ۰ لایک

منجی

فعال ترین و مفیدترین اعضای هر جامعه، جوانها هستن. اگر این اعضا فعال بشن، جامعه به یه جایی میرسه، اما اگه نشن؟ به جوانهای اطراف خودم که نگاه میکنم چیزی جز یه صفحه گوشی و چند اکانت تلگرام و ایمو و اینستا، چیز دیگه ای نمیبینم. از دستاوردهاشون، لایک خور بالاست! سواد، مطالعه، روحیه حقیقت طلبی، ادب، احترام و خیلی چیزهای دیگه اصلا براشون معنا نداره. اصلا از شرایط قرار گرفتن توی گروه های مختلف ضد دین بودنه. اگر ریشه های مذهبی درونت باشه ناخودآگاه از جمعشون طرد میشی. هر چه بی ادب تر باشی، باحال تر محسوب میشی! مارک ساعت، کیف و کفش، ماشین و گوشی و... همه اسباب خودنمایی شده! جالب تر اینکه اسم همه اینها تفریحه! همیشه فکر میکردم تفریح، برای اوقاتیه که از کار مفید کمی خسته شدیم، اما امروز میبینم تعریف کار مفید همین تفریح شده! دور دور کردن هم برای خودش مقوله پیچیده ایه!

هم دلم برای خودم میسوزه که بین آدمهای این چنینی گیر کردم، نه میتونم از این جامعه بیرون بزنم که باهاشون برخورد نکنم و نه میتونم بینشون باشم! وقتی کنار این آدمها هستم و میدونم که قراره من رو با این معیارها قضاوت کنند، بی نهایت براشون متاسف میشم که انقدر زندگی پوچ و بیهوده ای دارن. من که بعید میدونم این موجودات مغزی برای تفکر داشته باشن. بعید میدونم.


این روزها مردم فقط یک دسته اند: اونهایی که از فرجام برجام، شادند. اونهایی که ناشادند کوبیده میشن. چرا که اکثریت جامعه چشم به ظاهری از مسئله دوختن. و از اون مهمتر، خودخواهی بهشون اجازه نمیده دو قدم اون طرف تر رو هم ببینن. تصور مردم عامی اینه که طی چند ماه آینده گوشت و مرغ و شیر و ماست و میوه و... ارزون میشه و بیکاری هم رفع میشه! طفلکا نمیدونن چه کلاه گشادی سرشون رفته.


از این دولت و مجلس هیچ آبی برای ما گرم نمیشه. من این روزها فقط میتونم یه دعا کنم: اللهم عجل لولیک الفرج...



کجا رسد به تو مکتوب گریه آلودم

که باد هم نبرد نامه ای که نم دارد

صائب

۱ نظر ۰ لایک

ناچارم

از کارِ نکرده پشیمونم...



ترک می گفتمت ار بود به من، چون همه چیز

حیف در کار تو ای مرغ نفس ناچارم

اخوان ثالث

۱ نظر ۰ لایک

patience

صبور بودن خیلی سخته. ناامیدم از دیگران...

از سخت ترین لحظه های زندگی، وقتیه که میخوای تجربه یه شکست رو به کسی بگی که دیگه تجربه اش نکنه، اما اون سرسختانه میخواد که حتما خود ِ خودش تجربه اش کنه!

یکی دیگه از لحظات سخت وقتیه که راست میگی، اما کسی باور نمیکنه.

این آیه قرآن رو خیلی دوست دارم. هر وقت دلم میگیره برای خودم تکرارش میکنم و احساس میکنم حداقل خدا درکم میکنه:

و لقد نعلم انّک یضیق صدرک بما یقولون.
و ما میدانیم که از انچه آنها میگویند سینه ات تنگ میشود.
 الحجر، 97


بیا که مرا با تو ماجرایی هست... سعدی
۳ نظر ۱ لایک

فاسقین

نمیدونم گاهی سکوت کردن درسته یا نه! چون نمیدونم آدمی که امروز رو به روی من ایستاده همون آدم دیروزه یا عوض شده؟ به گفته امام علی ع (نقل به مضمون) به کسی که دیشب شاهد گناهش بودی به چشم گناهکار نگاه نکن شاید صبح توبه کرده باشه.

دوست خوب برای من بی معناست. تا به حال دوستای زیادی داشتم که خیلی هم باهاشون صمیمی بودم اما از یه جایی به بعد تغییر کردن یا وجه دیگشون برام رو شده! دخترهای زیادی که سبک زندگیشون با من زیادی فرق میکرد، و چیزهایی که برای من خط قرمز بود یا حتی فراتر از اون، براشون تفریح بود! قطعا فقط دنیای دخترها نیست که اینطور کثیف شده، اما من فقط همین بخش رو دیدم. خیلی مراقب خودتون و آدمهایی که به زندگی تون وارد میکنید، باشید!



این روزها در نبود تحریمها و بین شادی ها و امیدهامون، بد نیست نیم نگاهی و نیمچه تفکری داشته باشیم در این آیه قرآن که فرمودند:

 قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ.
24، توبه.
۰ نظر ۱ لایک

perplex

تو تاکسی، رادیو درباره برداشته شدن تحریم ها صحبت میکرد، خانم مسن کنار دستیم پرسید "حالا یعنی چی میشه؟" راننده گفت "هیچی نمیشه!" این کوتاه ترین بحث سیاسی بود که در عمرم شنیدم!

چقدر چیزهای زیادی هست که نمیدونم. گاهی از شدت ذوق ِ فهمیدن مسئله ای، دلم میخواد گریه کنم، گاهی هم از شدت نفهم بودنم در فهم خیلی چیزها!

امروز بعد از مدتها رفتم کلاس discussion، اما با کلاس movie مواجه شدم، ولی کلاس کاملا listening بود!


آنک بی باده کند جان مرا مست، کجاست؟
مولانا
۰ نظر ۰ لایک

سما

دارم کمی از تغییر رشته ام مایوس میشم. تصورم ازش چیز دیگه ای بود. فکر نمیکردم دوره ارشد هم مثل کارشناسی با یکسری جزوه حفظی برای امتحان مواجه بشم.

یکی از بستگانمون به تازگی بچه دار شدن اما مثل اینکه مهمون ناخونده است! حتی براش اسم انتخاب نکردن! بچه معصوم بی گناهتر از اونیه که هیچ کس منتظرش نباشه و هیچ کس اندازه انتخاب یه اسم دوسش نداشته باشه. من به جاشون ذوق داشتم و مدام اسم پیشنهاد میدادم. از سما خوششون اومده بود. یعنی آسمان!

انتظارات دیگران ازم خیلی جالبه. مادربزرگم انتظار داره به محض اینکه امتحانام تموم شدن، هر روز بهشون سر بزنم، مامانم باهاش برم خرید، برادرم به جاش درس بخونم و پروژه انجام بدم، خواهرم براش انشا بنویسم و باهاش برم بستنی خوری، دوستام هر روز سینما و خرید، خودم هم که اولویت آخرم! یعنی همیشه همه گله دارن که چرا براشون کم وقت میذارم!



پیانو، فریبرز لاچینی، عاشقم من

۱ نظر ۱ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
فروردين ۱۴۰۴ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۵ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۸۳)
از خود نوشته‌هام (۵۲)
جامعه نشناسی (۹۰)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان