بعضی عقاید افراد که از علم ِ ناقص (علم به معنای دانستن) میاد خیلی عجیبن و وقتی که کمی، فقط کمی، بیشتر از اون گوینده بدونی تازه می فهمی عمق فاجعه این مسئله رو! همکلاسیم داشت برای یکی دیگه می گفت که اسلام از دید فلان حزب اینه و از دید فلان حزب اونه و این حزب قرائت تازه ای از دین رو آورده! چنان محکم و به زعم خودش مستند حرف میزد که طرف مقابلش کاملا قانع شده بود! بعد که حرفهای من هم شنیده شد، جهت عوض شد و داشت دعوا می شد که استاد از راه رسید!
حالا چطور میشه به اینها فهموند که ذاتِ حقیقت وحدت داره، و اینی که شما اسمش رو میذاری "قرائت تازه"؛ "بدعت در دینه"، "کج فهمیه"، "انحرافه"! واقعا چطوری؟
من نمیدونم این معلمها سر کلاس به بچه ها چی یاد میدن؟! خواهرک من به عنوان یه دانش آموز با هوش بالاتر از متوسط، هنوز مفهوم "عدد" رو نمیدونه و علامت منفی رو چیزی جدا از ماهیت اعداد درک کرده. نمیدونه ماهیت هر مجهول، یه عدده. نمیدونه ماهیت ضرب و تقسیم و توان و رادیکال و ... همه "جمع"ه! البته بعید میدونم معلمها هم اینا رو بدونن!
استاد هندسه پیش دانشگاهی مون، از مبحث بردار، فقط جمع و تفریق و ضرب و تقسیم بردارها، که مربوط به دوران راهنماییه و مقدمه درس هندسه تحلیلی، امتحان گرفت. فقط 2-3 نفر نمره بالای 10 گرفتن. این درحالی بود که کل کلاس فکر میکردن این امتحان باید ساده ترین امتحان عمرشون باشه. خوبیه امتحان کمّی، اینه که نتیجه کاملا ملموسه و اگر کسی نمره اش از یه حدی کمتر بشه می پذیره که اون مبحث رو نفهمیده. اما خیلی از آزمون ها هستن که نه تنها نتیجه کمّی ندارن، که حتی معیارها و شاخص های ارزیابی شون یا درست تعریف نشده، یا درست فهمیده نشده. در نتیجه نمیشه به ممتحن ها فهموند که الان پاس شدید یا مردود! اما زمان معجزه میکنه. :)
رحم کن بر دل بی طاقت ما ای قاصد
ناامیدی خبری نیست که یکبار آری!
صائب