برام جالبه که خیلیها هیچوقت به مفاهیم و سوالات اساسی درمورد زندگی فکر نمیکنند و زمانی که در جمعی این سوالات مطرح میشه، برای اولین بار تصمیم میگیرند کمی درموردش فکر کنند و معمولا هم در همون لحظه به نتیجه مشخصی نمیرسند و البته طبیعیه. جالبتر اینکه وقتی میبینند کسی قبلا به این سوالات فکر کرده، تعجب میکنند! و بعضی دیگه هستند که فکر میکنند فقط خودشون به این سوالات فکر کردند و آدمها رو به دو دسته "خودشون" و "بقیه" تقسیم میکنند! در بین افرادی که به این سوالات و مفاهیم فکر کردند، افرادی هستند که تصور میکنند فقط پاسخهایی که خودشون برای این سوالات دارند، درسته و قطعا پاسخ دیگران غلطه! عجب پیچیده گفتم :)
امروز برای تمدید سنوات ترم شش ارشد، امضای استاد راهنمام رو جعل کردم! استاد دانشگاه نبودند، درحالیکه باید میبودند، و زمان برای تمدید نداشتم! :)
و در آخر گوش جان میسپاریم به قطعه شعر کوتاهی از احمد شاملو:
مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزهای اندیشد
زندگی را فرصتی آنقدر نیست
که در آینه به قدمت خویش بنگرد
و عشق را مجالی نیست
حتی آنقدر که بگوید
برای چه دوستت میدارد!