برف‌نخیز

از آرزوهای ساده‌ام، زندگی کردن تو یه جای سردسیر و برف‌خیزه!

۶ نظر ۴ لایک

عمق

یک مطلب روانشناسی کوتاه می‌خوندم درمورد اینکه چه فرقی داره افراد یک ویژگی رو از دوران کودکی داشته باشند و یا در میانه زندگی این ویژگی رو کسب کنن! با همه صحبت‌هاش موافق نبودم اما بخشیش درسته. گفته بود که وقتی یک نفر از کودکی در خانواده‌ای بزرگ می‌شه که از همون دوران بهش اعتماد به نفس داده می‌شه با کسی که بعدها سعی می‌کنه اعتماد به نفس رو در خودش ایجاد کنه فرق داره. وقتی یک بچه اعتماد به نفس داره، می‌تونه تمام علاقمندی‌های خودش رو از فیلتر اعتماد به نفسش عبور بده و دقیقا همونی بشه که انتخاب خودشه. اما وقتی کسی مثلا در نوجوانی شروع به کسب اعتماد به نفس می‌کنه، شخصیت خودش رو به عنوان یک فرد با اعتماد به نفس، در قالب تعریف‌هایی که جامعه از چنین فردی داره می‌ریزه. یعنی مثلا باور می‌کنه که برای اینکه اعتماد به نفس بالایی داشته باشه، لزوما باید برون‌گرا هم باشه، بلند هم حرف بزنه، همیشه توجه‌ همه افراد رو جلب کنه، همیشه رهبر باشه، همیشه حق با اون باشه، اشتباه براش بی‌معنیه و... و این فرد به جای اینکه واقعا اعتماد به نفس داشته باشه، یک پوسته از آدم با اعتماد به نفس رو برای خودش ایجاد می‌کنه. درحالی‌که کودکی که با این ویژگی بزرگ می‌شه ممکنه یک فرد درون‌گرا بشه که اعتماد به نفس بالایی هم داره. جالبه بدونید که قالب ذهنی عوام انقدر شبیه به پوسته فرد دسته دومه که هیچ وقت اعتماد به نفس داشتن افرادی که با اعتماد به نفس بزرگ شدن رو باور نمیکنن. درحالی‌که اعتماد به نفس واقعی رو همون افراد دارن، کسانی که براساس معیارهای شخصی و علاقمندی‌هاشون شخصیت خودشون رو شکل دادن و نه افرادی که متناسب با پسند و دلخواه جامعه رفتار می‌کنن. چیزی که درمورد افراد دسته دوم خطرناکه، قرار گرفتن در موقعیت‌هاییه که به شدت می‌تونه پوسته ظاهری‌شون رو شکننده کنه. یعنی درست در موقعیتی که باید از این ویژگی منتفع بشن، به علت عمق نداشتن، ازش ضربه می‌خورن و گاهی خودشون هم نمی‌فهمن که دقیقا چه اتفاقی افتاد، چون خودشون هم این پوسته رو باور کردن!

این بود سهم من از اشتراک دانش :)

۳ نظر ۴ لایک

L'Amour est Bleu

بیشتر مواقعی که کسی احساس می‌کنه ازش ناراحت شدم اما خودم انکار می‌کنم، درواقع درست احساس کرده!


دومین موسیقی فرانسوی با دید آموزشی:
L'Amour est Bleu - Vicky Leandros

تو این آهنگ خواهرمون تاکید داره که وقتی تو هستی عشق شیرین و آبیه و وقتی نیستی خاکستریه!
۰ نظر ۴ لایک

ققنوس

وقتی می‌بینم یک نفر به کسی علاقه داره اما بهش بی‌توجهی می‌شه به ین فکر می‌کنم که چطور می‌شه نسبت به محبت دیگران بی‌تفاوت بود؟ اما گاهی هم تقصیر از ماست که درست و بجا دل نمی‌بندیم، گرچه "درست و بجا" یک تصمیم عقلانیه و دل که عقل نداره! اه! چقد تناقض! چقد سخت!


در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با اینچنین آتش به جان، ای دوست!
محمدعلی بهمنی
۱ نظر ۲ لایک

یلدا

فال حافظ امسالم:

همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب‌وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد



موسیقی متن: یلدا، محمد معتمدی
۳ نظر ۳ لایک

هجوم

من سواد سینمایی ندارم، اما از اونجا که فیلم‌سازی در دایره هنر قرار می‌گیره، می‌تونم نقدش کنم. بنظرم هنرِ یک هنرمند جاییه که نه تنها حرف مهمی برای گفتن داره، بلکه می‌تونه حرفش رو به مخاطبش منتقل کنه و اوج هنرش جاییه که یک مضمون سخت رو به ساده‌ترین شیوه بیان کنه و گستره زیادی از افراد جامعه مخاطبش باشن. هنر خواص خوبه اما ماندگار هم هست؟ مثلا در حوزه شعر، چقدر در طول یک مدت مشخص، اشعار سعدی و حافظ رو می‌شنوید و چقدر اشعار خاقانی رو؟ خاقانی هنوز هم در تاریخ ادبیات هست اما مخاطبانش به‌شدت خاص هستند و فقط برای گوشه بسیار کوچکی از جامعه زنده است! اما امثال حافظ و سعدی برای عامه مردم (اجتماع عوام و خواص) زنده‌اند.
نمی‌تونم بپذیرم که یک فیلم به‌علت داشتن داستانی پیچیده (که اتفاقا از دید نویسندگی فوق‌العاده بود)، یا شیوه خاص فیلمبرداری (پلان سکانس که بسیار جذابه) خوب تلقی بشه. مادامی که احساس کنم هر کانتنتی نتونست چیزی به من اضافه کنه، پس موفق عمل نکرده. البته باید این رو هم بگم که در دنیای مخاطبان خاص خودش، بسیار فیلم پرطرفداری هست و همه یک شاهکار محسوبش می‌کنن.

۵ نظر ۱ لایک

امتحان

دلم برای امتحان داشتن بسی تنگ شده. نزدیک به یک‌ساله که هیچ امتحان خاصی نداشتم. خوشحالم که اسفند یک امتحان مهم و تیر یک امتحان مهمتر دارم!

از اثبات کردن خودم به دیگران هیچ خوشم نمیاد، اما مدام در موقعیتی قرار می‌گیرم که مجبورم به آدم‌هایی که ذهن قالبی و بسته دارند و در یک دنیای مسقّف زندگی می‌کنند ثابت کنم که گرچه از اونها کم سن‌ترم، گرچه تجربه کمتری دارم، گرچه اونها مَردن (!)، اما من چیزی می‌دونم که اونها نمی‌دونن، چیزی بلدم که اونها بلد نیستن، از دیدی به موضوع نگاه کردم که اونها نکردن و این سیکل تکرارشوندۀ آزاردهنده، همچنان هست...


ای زندگی برنَ‌دار دست از امتحانم! :)
۳ نظر ۱ لایک

نظم

نظم دادن به زندگی خیلی لذت‌بخشه، از این جهت که همه کارهای عقب افتاده مثل چرخ‌دنده‌های از هم جدا شده، درهم جا می‌افتن و زندگی ریتم منظمی پیدا می‌کنه و یک مرتبه می‌بینی چقدر داری تندتر حرکت می‌کنی. از طرفی، نظم دادن به زندگی کسالت‌آوره، از این جهت که همیشه باید یکسری کار تکراری رو مثل ربات انجام بدی. اندر مزایا زندگی منظم، شروع زبان فرانسه است بعد از یک سال و نیم تصمیم به شروع!

اولین موسیقی فرانسوی که با دید (گوش!) آموزشی گوش دادم:
Lara Fabian - Je t'aime
۴ نظر ۱ لایک

ملولم

کاش می‌شد همه چیز رو دقیقا همونطور که در دل و ذهن داریم به دیگران منتقل کنیم. معمولا دیگران حرف‌های ما رو از فیلتر دستگاه منطقی خودشون عبور میدن و اونها رو نه اونطور که ما میگیم، بلکه اونطور که حاصل تحلیل و قضاوت خودشونه می‌فهمن.



گفت: دینت چیست؟ گفتم: اهل ایمانم هنوز
ار مسلمانان ملولم، پس مسلمانم هنوز!
حسین جنتی
۴ نظر ۱ لایک

شان نزول

احتمالا اگر من نوازنده این موسیقی بودم، با دیدن منظرۀ راه رفتن یک نفر، تنها، روی جدول کنار خیابون، در غروب، درحالیکه یک دستش رو تو جیبش گذاشته؛ این موسیقی رو خلق می‌کردم.

El Vals de la luna، Salvador Candel

۱ نظر ۲ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
آبان ۱۴۰۳ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۵ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۷۸)
از خود نوشته‌هام (۵۲)
جامعه نشناسی (۸۶)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان