اگر بین قلب آدمها هیچ حجابی نبود چقدر شکل زندگی ها فرق میکرد! اگر نبود...
آه ای آیینه جان! آیینه جان!
نیست از خواب تو خوشتر در جهان!
آینه در عشق بازی صادق است
آینه یک دل نه صد دل عاشق است!
هوشنگ ابتهاج، با صدای محمد معتمدی
اگر بین قلب آدمها هیچ حجابی نبود چقدر شکل زندگی ها فرق میکرد! اگر نبود...
آه ای آیینه جان! آیینه جان!
نیست از خواب تو خوشتر در جهان!
آینه در عشق بازی صادق است
آینه یک دل نه صد دل عاشق است!
هوشنگ ابتهاج، با صدای محمد معتمدی
محدودیت رو دوست ندارم. البته هیچ کس دوست نداره اما در 99% موارد تعریف مشترکی برای محدودیت وجود نداره. دوست دارم همیشه اون آدمی باشم که توی خوابهام هستم، رها و بی قید. میبینم اما نه با چشم، راه میرم اما نه با پا، میشنوم اما نه با گوش! اصلا اصلمون همونه، به زور گذاشتنمون تو قفس...
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم!
شعر کوتاه ولی حرف به اندازه کوه
باید این قائله را "آه" به پایان ببرد
حامد عسکری
بهار پشت زمستان، بهار پشت بهار
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار
نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو
نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار
اگر به شهر روی طعنه های رهگذران
اگر به خانه بمانی غم در و دیوار
نمانده است تو را در کنار همراهی
که دوستانِ تو را می خرند با دینار
نه دوستان؛ صفحاتی ز هم پراکنده
که جمع کردنشان کنار هم دشوار
به صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اند
به جنگشان که بخوانی نشسته اند کنار
تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا
رعیت است که تشویش دارد از دربار
کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببند
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار
-فاضل نظری-