پرواز

هربار که پله ای رو بالا میریم، چیزهای زیادی رو پشت سر جا میذاریم! بالا رفتن کوله بار سبک میخواد!

گاهی خواب پرواز میبینم! :)



طالب وصلیم ما را با تسلی کار نیست
ناله گر از پا نشیند اشک می افتد به راه!
بیدل
۵ نظر ۱ لایک

مطلق

به معنی نسبیت شک دارم! به هرچیزی که همه ازش مطمئنن شک دارم! چرا فکر میکنیم که حقیقت نسبیه؟ اتفاقا مطلقه! اما انقدر ابعادش بزرگ و گسترده است که ما نمیفهمیم! هر کس گوشه ای از این مطلق رو درک میکنه. مثل قصه فیل در اتاق تاریک. ما مجبوریم با تمام تفاوتهامون در درکمون از حقیقت مطلق، کنار هم زندگی کنیم و چه توجیهی بهتر از نسبی بودن حقیقت!



از بین کتابهای شعری که اخیرا خوندم "از عشق برگشته" از همه بهتر بود. تا آخرین غزلش برام لذتبخش بود.

سفر سودی ندارد من پرستویی گرفتارم
نه با تور و قفس، با تار گیسویی گرفتارم

کسی حرف مرا باور نخواهد کرد اگر روزی
بگویم شیرم و در چنگ آهویی گرفتارم

سر مویی کسی هرگز پشیمانم نکرد اما
ببین حالا چه آسان با سر مویی گرفتارم

منم شاهی که ماتش کرده اند و خوب میدانم
قدم بردارم از این خانه هرسویی، گرفتارم

شبیه کشتی بی لنگری بازیچه موجم
چنان بدخوابم و هرشب به پهلویی گرفتارم

منی که خون بتهای زیادی بر تبر دارم
ببین فرزند، حالا کرده چاقویی گرفتارم!

حسین زحمتکش


۲ نظر ۱ لایک

رویا

بعضی سوالای دم دستی که روزانه باهاشون مواجه میشم، به سوالای مهمی تبدیل میشن! مثل سوالی که برای رایتینگ خواهرکم سعی کردم جواب بدم: "شما موفقیت را چطور تعریف میکنید؟" این خیلی مهمه که آدم بدونه قراره با بدست آوردن چه چیزی احساس رضایت و موفق بودن داشته باشه! ما خیلی اوقات جواب این سوال رو نمیدونیم و اصلا نمیدونیم که باید بهش فکر کنیم!
درطول زندگیم با آدمای زیادی مواجه بودم که اصلا نمیدونستن از زندگی چی میخوان و خیلی برام سخت بود که بهشون بگم شما باید برگردید به نقطه صفر و برای خودتون یک تعریف، یک چارچوب، یک سقف، یک رویا و یا هرچیز دیگه ای بسازید و بعد شروع به حرکت کنید! خیلی از ما خودمون رو بین خیل جمعیتی که در یک مسیر روان شدن، پرتاب میکنیم و حتی ازشون میبریم، اما احساس رضایت نمیکنیم! چون اون مسیر ِ موفقیت ما نبوده!


از آرزوهام اینه که وسط مخزن یه کتابخونه بزرگ چند روزی زندگی کنم! کتابفروش هم دوست دارم بشم! :)



رویای من فوقش قدم میزد
رویای تو از اولش پر داشت!
مهدی ایوبی
۳ نظر ۲ لایک

نبودن

تاریکی، نبود نور
خواب، نبود بیداری
بدی، نبود خوبی
سرما، نبود گرما
گمراهی، نبود خدا
سکوت، نبود صدا
.
.
.
من، نبود تو!



پ.ن: از سری پستهای دوران نوجوانی!


۳ نظر ۳ لایک

عدالت

تنها وقتی عدالت دنیا رو احساس کردم که داشتم تاوان اشتباهم رو پس می‌دادم!


موسیقی متن:
دو نوازی


معرفی کتاب:
ناصر ارمنی، رضا امیرخانی
۲ نظر ۱ لایک

روستا

کاش یک دختر روستایی بودم. صبح با صدای پرنده های کنار پنجره بیدار میشدم و تمام دنیایم چین چین های هزار رنگ دامنم بود. بوی تنور، بوی کاهگل، بوی خاک نم زده و بوی شکوفه ها را در ریه هایم فرو میبردم. صبح ها از هزار توی مه و جنگل و گِل و رود می گذشتم تا چند جمله یاد بگیرم برای روزهایی که باید جواب نامه ای عاشقانه را بدهم. عادی ترین تصویر زندگی ام، تصویر ابرهای گذران از دل آبی آسمان است که در برکه افتاده و من که گوشه ای به آب برکه خیره ام، با سنگریزه ها تصویر آسمان را می شکافم و دوباره آسمان در برکه جان می گیرد...

۲ نظر ۱ لایک

هیچ مگو

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری، رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید، بگفت
آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

مولانا
۰ نظر ۲ لایک

نفر اول

نفر اول بودن خیلی مسئولیت دارد! گاهی شده بفهمید که همه منتظرند یک نفر بلند شود تا بقیه هم همراهی اش کنند؟ انگار این نفر اول بودن باید در خون کسی باشد یا در جبینش چین بیشتری که نشانه اوّلیّت است، داشته باشد! آدمها فکر میکنند حتما باید یکی زودتر از آنها کاری را شروع کند و آنها دنباله رو باشند. کمتر کسی میخواهد و میتواند یک عده را به دنبال خودش بکشاند. حتی ممکن است یک نفر پر از ایده های سودآور باشد اما چون خیال میکند هیچ کس حاضر نیست روی طرحش سرمایه گذاری کند، آنقدر آن ایده در مغزش می ماند تا میپوسد و روزی که آن ایده در ذهن یکی از نفراولی ها جرقه میزند و بکارش میگیرد، به خودش افتخار میکند که زودتر از همه این ایده به ذهنش رسیده اما خب عملیش نکرده است! به کسی که دوستش دارد حرفی نمیزند و منتظر میماند تا او اول بگوید و هیچ کس تا ابدالدهر نفر اول نمیشود! برای اعتراض به کلاس ِ بی محتوای استاد هیچ کس کلاس را ترک نمیکند و همه منتظرند تا یک نفر، اول از همه بلند شود و سایرین هم به دنبالش! هیچ کس به راننده غیر خطی که گرانتر از خطی ها کرایه میگیرد اعتراض نمیکند و همه منتظر میشوند تا یکی دیگر اعتراض کند و نهایتا همه به پول ناحق دادن راضی میشوند! میداند که در کشور ما در حوزه x هیچ کس کار نکرده و این حوزه بکر، فوق العاده سودآور است، اما منتظر میشود تا کس دیگری اول وارد این حوزه شود و وقتی تمام امتحانهایش را پس داد، خودش هم وارد شود و تمام افتخارش هم این است که خودش به تنهایی و نفر اول، بکر بودن این حوزه را کشف کرده اما خب چون زرنگ بوده نشسته و تماشا کرده است! خیلی ها هم ترس از نفر اول بودن را پشت نقاب قسمت و تقدیر و گذشت و... پنهان میکنند! اما همه اینها یک مشت آدم ترسو هستند!

البته نه اینکه چون من این حرفها را نوشتم از تمام اینها مبرّی باشم، اتفاقا خودم در تمام اینها نفر اولم!
۲ نظر ۱ لایک

سادگی

همیشه تو ذهنم خوبی و سادگی رو بهم مرتبط میدونم، بی اینکه دلیل خاصی براش داشته باشم.


۱ نظر ۱ لایک

GoD

دوراهی های وسوسه انگیز این روزهام، انتخاب بین خدا و باقی چیزهاست! متنفرم از این باقی چیزها :)


درد من خط میخی است عزیز
درد من را کسی نمیفهمد!
یاسر قنبرلو
۲ نظر ۱ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
فروردين ۱۴۰۴ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۵ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۸۳)
از خود نوشته‌هام (۵۲)
جامعه نشناسی (۹۰)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان