+

دزدی اطلاعات انقدر زیاد شده که دیگه بهش عادت کردیم. گوگل، اینستا، تلگرام، یاهو، فیس بوک و حتی برخی مخابرات ها اطلاعات آدمها را می دزدن تا دیتا بیس درست کنن و با دسته بندی کردن اطلاعات، این اطلاعات رو به جاهایی که بهشون نیاز دارن بفروشن! امنیت نداریما! تازه شنیدم قراره یه سری از دزدی های اطلاعاتی که سابقا غیر قانونی بود، قانونی بشه! یعنی دیگه نباید بهش بگیم دزدی. یه اسم شریف تر باید براش بذاریم.

 یکی از آقایون همکلاسیم، کار طراحی وب انجام میده. سر کلاس تعریف می کرد که یکی از مشتری هاشون خواسته بوده که برای شرکتش وب طراحی کنن. وقتی طراحی تکمیل شده، مشتری ازشون خواسته که رنگ زمینه رو از سفید به مشکی تغییر بدن. اونها هم از بی اطلاعی اون بنده خدا سوء استفاده کردن و گفتن که برای مشکی کردن زمینه، باید حداقل 24 ساعت وقت بذارن و دونه دونه پیکسلها رو مشکی کنن! در ازای این کار هم یک میلیون دیگه ازش پول گرفتن. همه خندیدن و زرنگی ایشون رو تشویق کردن. بعد همین آقا وقتی حرف دینی میشه، انتقاد میکنه که ما داریم مثلا تو جامعه اسلامی زندگی میکنیم، از بزرگ تا کوچیک این مملکت دزدن! آره خب! یکیش هم خودتی برادر!

 آدمهای زیادی هستن که به دزد بودن خودشون مفتخرن! آخرالزمان شده!


 از مُردن بسی می ترسم! یعنی بیشتر جنبه های مادیش برام ترسناکه، تنهایی، تو بهشت زهرا، اونم زیر خاک! خیلی با جنبه های اخرویش مشکل ندارم چون قطعا لطف خدا بیشتر از جرم ماست. 

۰ نظر ۰ لایک

+

تمام مصاحبه های کاری، تا چند لحظه قبل از اینکه بگم دانشجوم خیلی خوب پیش میره. اما وقتی میگم که دانشجوم، انگار گفتم قاتل زنجیره ایم. :دی مصاحبه خیلی دوست دارم. 


یه شغل خیلی جذابی تو دنیا هست به اسم "سیکرت شاپر"، یعنی خریدار مخفی. ایشون موظفن برن مثلا یه هتل، از تمام سرویسهای هتل استفاده کنن، ورزش کنن، غذا نوش جان کنن، خرید کنن، تفریح کنن... و در نهایت کیفیت اون هتل رو بسنجن. اگر تو بچگی میفهمیدم چنین شغلی هست، قطعا از آرزوهام میشد. تستر هم شغل خوبیه. فقط غذا می چشی و نظر میدی. 


فکر کنم جزء معدود دخترایی باشم که به تغییر وعده غذایی واکنش نشون میدن. اکثر دوستانم اصلا براشون مهم نیست ناهار میخورن یا نه، شام که اصلا براشون تعریف نشده، تازه همونی هم که میخورن قطعا باید بدون گوشت قرمز، و در مواردی حتی گوشت سفید، باشه. صبحانه هم در حد چند دونه بیسکویت! جالبه که چاقی و لاغریشون اصلا تاثیری بر این قضیه نداره. جالبتر اینکه اینها همه زنده ان!


واردات فقط مربوط به کالا نیست. یکی از اصلی ترین واردات کشورمون، واردات فکر و فرهنگه. 


جنگ و زلزله و هر اتفاق مشابهی که به ویرانی کامل منجر میشه، با تمام بدیهاش یه خوبی داره. بعد اینکه همه چی با خاک یکسان شد میشه همه چیز رو دوباره ساخت. تازه با کلی تجربه. معمولا نتیجه اش خیلی عالی میشه. اگر تو تهران چنین اتفاقی افتاد، کاش به دور از منافع شخصی یه شهر اصولی بسازن. 



پیوند عمر بسته به مویی است هوش دار

غمخوار خویش باش، غم روزگار چیست

حافظ جان


۰ نظر ۰ لایک

+



آتش بدون دود، نادر ابراهیمی

۰ نظر ۰ لایک

+

پرزیدنت امروز دانشگاه شریف بودند. منتها فقط کسانی می تونستند تو برنامه شرکت کنند که کارت دعوت داشتند!!! دانشجوها طبق معمول حرفهای خوبی زده بودند اما حیف که چند روز دیگه همه چی فراموش میشه.


امروز به دانشگاه نرسیدم بس که ترافیک چمران سنگین بود. نیمه راه برگشتم خونه! 90% ماشینها تک سرنشینن!


قبل از یکی از کلاسهامون، یک گروه از دکتراها توی کلاسمون کلاس دارن! همیشه باید کلی منتظر بشیم تا کلاس رو تخلیه کنن! انقدر سنشون زیاد بنظر میاد که اسمشون رو گذاشتیم "کلاس آدم بزرگها"!



هرگز نکشم منت مهتاب جهان را

تاریکی شبهای مرا روی تو کافی است

پریناز جهانگیرعصر

۱ نظر ۰ لایک

+

جامعه ما هنوز از خیلی جهات انقدر رشد نکرده که آماده داشتن رسانه آزاد باشه. اصلا رسانه هیچ جای دنیا صد در صد آزاد نیست ولی آزادی شون قطعا از ما بیشتره. بد نیست برای شروع از کتاب شروع کنن. ممیزی کتابها از هیچ اصول خاصی تبعیت نمیکنه. بیشتر به اسم و رسم و نفوذ و جهت گیری سیاسی نویسنده اش ربط داره تا محتوای نوشته. اگر فرد خاصی که از نظرشون شخص مورد داریه کتاب دعا هم بنویسه، باید سانسور بشه... اما اگر شخص غیر مورد داری کتاب ضاله هم بنویسه، قابل چاپه. 


ترم سنگینی رو پشت سر گذاشتم. گرچه هنوز ماراتون امتحانات مونده، اما پروژه و ارائه تقریبا تموم شده. چند تا گزارش و تمرین نیمه کاره دارم. اندازه تموم دوره کارشناسیم پروژه انجام دادم. پروژه آخری که برام خیلی مهم بود و خیلی روش کار کرده بودم رو همگروهیم ارائه داد. با اینکه بهم گفته بود مطالعه کرده اما کاملا مشخص بود به موضوع مسلط نیست. استاد هم مدام ایراد میگرفت که چرا حرفات سر و ته نداره. دلم برای زحماتم سوخت. دیگه هیچ وقت با کسی همگروهی نمیشم...



مصلحت نیست هوا عطر تو را حفظ کند

شاهدم ابر سیاهیست که باریده به شهر!

کاظم بهمنی

۰ نظر ۰ لایک

+

تا وقتی وبلاگ هست، من حرفی برای بردن به گور ندارم! البته باز هم پیش میاد بعضی حرفها رو خیلی خلاصه می نویسم به هر حال ترس از قضاوت دیگران همیشه هست.

کار گروهی اصلا تو دانشگاه جواب نمیده. تا امروز اکثر کارهای گروه رو یا من با غر زدن پیش بردم، یا اینکه کلا ازشون ناامید شدم و خودم تنها انجام دادم.

عاشق اذان با صدای آقای کاظم زاده ام! یاد نماز صبحای دوران کارشناسی بخیر! با این صدا بیدار میشدم و میرفتم نماز جماعت صبحگاهی! انقدر امام جماعتمون مهربون بود که حد نداشت. بنده خدا بین یه مشت دختر پررو گیر افتاده بود، همیشه با زن و دخترش میومد، بازم ما حیا نمی کردیم. یه بار بعد از اتمام سخنرانیش، ازمون پرسید "کدومتون دوست داره با طلبه ها ازدواج کنه؟" چنان در سکوت عمیقی فرو رفتیم که گفت "یه صلوات بفرستید". ما هم همیشه مدل روضه های زنونه صلوات می فرستادیم! اون هم همیشه می گفت "خواهرا شیطونی نکنن!" :)))

کتاب جدید خریدم، اما وقت ندارم بخونمشون. تازه هر بار میرم کتاب فروشی، صدر لیستم "کلیدر"ه اما کتاب گرونیه. حساب کتاب که میکنم به این نتیجه میرسم بهتره جای یک عنوان کتاب، چندین عنوان کتاب بخرم! خود فریبی باید همین باشه که من دارم! ولی بالاخره می خرمش!

این ماجراهای سیاسی شعرا هم معضلی شده. یه دفعه یه موجی میفته تو شبکه های اجتماعی که "جای شاعر زندان نیست" اما یکی نمی پرسه خب چی شده که الان اوینه؟! تازه شماره بندشونم منتشر میکنن. انقدر دوست دارم برم زندان ملاقات یکی! اصلا از پشت میله با کسی حرف زدن خیلی هیجان انگیزه! :دی



مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
مجذوب تبریزی


۰ نظر ۰ لایک

+

وقتی دو تا آدم مغرور بهم برخورد میکنن چی میشه؟ هیچی، هر دو تَرَک بر میدارن!

موسیقی متن: حس خوبیه، شادمهر عقیلی


معرفی کتاب:
آموزش مقدمات شعر، حسین جنتی


۰ نظر ۰ لایک

+

به یکی از دوستان قدیمیم تو تلگرام پیام داده بودم، تو آخرین پیامم که میتونست بدون باز کردن ببینش پرسیده بودم "کدوم آموزشگاهی؟" میخواستم هم برم ببینمش هم اگر جایی مشغول تدریس نیست بهش کار پیشنهاد بدم. اما با اینکه هر روز تلگرامش رو چک میکنه پیام منو نخونده! لابد پیش خودش فکر کرده میخوام برم اون آموزشگاه و رقیبش بشم یا چیزی شبیه این. دوست قدیمی ما هم اینجوریه...

 دلم میخواد هیچ دوستی نداشته باشم. اینطوری برام بهتره.

 آدمای حسود بهم احساس قدرتمندی میدن. ازشون بدم نمیاد اما دلم براشون میسوزه. آدمایی که از شادی و موفقیت دیگران خوشحال میشن شخصیت سالمی دارن و خیلی هم دوست داشتنی هستن. دل آیینه ای قدرت جاذبه عجیبی داره :)

 یادم میاد وقتی با همین دوست قدیمی همکلاسی بودم، یه روز معلم شیمی ازم پرسید که چرا دیروز نرفتم دفتر ازش کتاب کمک آموزشی بگیرم؟ منم تعجب کردم چون اصلا نمیدونستم جریان چیه. بعد فهمیدم که معلمم به این دوستم گفته بوده که به من هم بگه اما نگفته بود! بعد هم وانمود کرد که یادش رفته و معذرت خواهی کرد. اون کتاب یکی از منابع المپیاد شیمی بود. نه من اون المپیاد رو قبول شدم و نه اون دوستم. اما امروز که به گذشته نگاه میکنم من چیزی از دست ندادم اما اون خیلی چیزها! یکی نیست بگه چرا با این آدم دوستم!



عمری دگر بباید بعد از فراق ما را

کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری

سعدی

۰ نظر ۰ لایک

+

خیلی درس دارم، باید یه صورت مالی رو تحلیل کنم. فعلا از دیدنش شوکه ام!
نزدیک بود مرگ مغزی بشم، خدا جون رحم کرد.
کوئیز دیروز رو فقط این بنده حقیر نمره کامل گرفت!
یه ارائه تو یه سازمان بزرگ دارم، حس خوبی نیز!
اخیرا قرآن کم می خونم...



قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد...
محمد رسولی
۰ نظر ۰ لایک

+

فرایند پیشرفت تکنولوژی تو ایران خیلی جالبه. از یه بُعد رشد میکنه، یکسری ابعاد ثابت باقی میمونه. ابعادی که ثابت موندن با تکنولوژی جدید مطابقت ندارن و کلا سیستم مختل میشه. نمونه بارزش مخابرات. خطوط تلفن فیبر نوری نمیتونن از اینترنتهای شرکتی استفاده کنن. اینترنت مخابرات هم یک روز در میون، اون هم درست وقتی که لازمش داری، قطع شده. دلیلش هم همیشه مشکل فنیه.


حافظ وقتی که می سرود "یا رب مباد آن که گدا معتبر شود" قطعا میدونست راننده های اتوبوسی که طبق قانون نمیتونن در جلو رو باز کنن، منشی هایی که هیچ وقت هیچی نمیدونن، مهماندارایی که دقیقا درمورد شغلشون تفهیم نشدن، مسئولای آموزش که ارث پدری از ما طلب دارن و... کیا هستن.

۰ نظر ۰ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
فروردين ۱۴۰۴ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۳ ( ۴ )
آبان ۱۴۰۳ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۵ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۸۳)
از خود نوشته‌هام (۵۲)
جامعه نشناسی (۹۰)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان