چقدر چیزهای زیادی هست که ما یاد نگرفتیم! مثلا یاد نگرفتیم که وقتی یک هدف کلان برای جامعه ترسیم شد، ما باید هدف کلان را قابل اجرا کنیم و به اهداف خرد بشکنیم! مثلا همین کارآفرینی را در نظر بگیرید! از بالاترین قسمت تا خردترین سازمانها با همین هدف در حرکتند! از افتخاراتشان هم این است که هر کسی را از سر چهارراه بردارند، یک کارآفرین به جامعه تحویل میدهند! اصلا به تبلیغهای کارآفرینی توجه کردید؟ واقعا کارآفرینی یعنی هر کس برای خودش یک کارگاه بزند و ده نفر را مشغول کار کند؟ همه، جنبههای مفید این مسئله را میبینند اما در سطح کلان فقط مضر است! هر کس با یک کارگاه چند ده متری، وارد بازاری میشود که سالهاست کارخانههای بزرگ برای آن بازار جنگیدهاند! برای آن کارگاه کوچک هزینه تمام شده کمتر از هزینههای کارخانه است، تولیدات کارگاهی با قیمت پایین وارد بازار میشود و جنگ قیمتی به راه میافتد و کارخانهدار با چند صد نفر کارگر ورشکست میشود. صاحب کارگاه هم چند سالی تفنّنی به کارش ادامه میدهد اما میبیند که از پس اداره کردنش برنمیآید و کارگاه هم تعطیل میشود! نتیجه کارآفرینی غلط میشود زمین زدن کارخانهها و کارهای از قبل آفریده شده! خیلی دوست دارم روزی این حرفها را برای آدمهای شعاری و طرفدار جمعکن و مردمفریب بالا بزنم و ببینم جوابشان چیست! خیلی دوست دارم...