رسم پرهیز از جهان ای کاش برمیداشتند
کاش یوسف روز اول با زلیخا رفته بود...
حسین جنتی
رسم پرهیز از جهان ای کاش برمیداشتند
کاش یوسف روز اول با زلیخا رفته بود...
حسین جنتی
کلا آدم خوش شانسیم. گاهی انقدر تصادفی برام اتفاقای خوب میفته که مطمئنم حتی اگر سالها هم برنامه ریزی و تلاش میکردم، با احتمال کمی ممکن بود اتفاقی با چنین مختصاتی برام بیفته. تصادفی با دنیای جالبی رو به رو شدم. هرچی فکر میکردم هیچ شغلی نیست که به اندازه دنیای بورس عمیق باشه. ته نداره واقعا! رفتارش مثل یه آدم پیچیده است. یا حتی بهتره بگم به اندازه یه جامعه پیچیده است. وقتی میخوای این دنیا رو بشناسی انگار داری تلاش میکنی بفهمی در یه زمان مشخص، توده بزرگی از افراد یک جامعه ممکنه چه رفتار واحدی داشته باشن؟ احتمال پیش بینی این رخداد دقیقا صفره! ولی ما باید پیش بینی کنیم. و اوج لذت وقتیه که اون لحظه و اون رفتار رو کشف میکنی و در لحظه وقوع، به تماشا میشینی :)
گاهی که شدیدا دلم میخواد کنار یک نفر خیلی شبیه خودم، در علاقمندی ها، باشم اما چنین آدمی رو پیدا نمیکنم، به روزهایی فکر میکنم که بچه ای داشته باشم که از خوندن اشعار پروین لبخند بزنه، از دیدن کتاب جدید ذوق کنه، عاشق یاد گرفتن باشه، اهل موسیقی خوب و حرف خوب و فیلم خوب باشه. و مثل خودم وقتی از همه اینها خسته شد، بخوابه :دی
وَ أنا ابحثُ عَنّی
وَجَدتُکَ...
-ریتا عودة-
چقدر روزهای خوب زود میگذرن. راستش روزهای سخت هم زود میگذرن.
قبلتر خودم رو در یک مسیر افقی در حال حرکت میدیدم. الان سوار چرخ و فلکیم که یک حرکت عمودی هم داره ولی فقط خودم میبینمش.
چرا انقدر انتخاب کردن سخته. ولی دلخوشم به اینکه هرقدر هم سخت باشه، میگذره. کاش بخیر بگذره!
ای عشق! الحق که در سادهترین شکلی و پیچیدهترینی!