از کلیدواژه های مورد علاقه ام: آینه!
آه این منم ای آینه! کم سرزنشم کن!
فاضل نظری
از ترس متنفرم. ترس آدمو انقدر حقیر میکنه که حتی جرئت مواجهه با حقیقت رو هم پیدا نمیکنه! جالبه که ترسوها از آدمهای شجاع خوششون نمیاد، گرچه منطقیش اینه که کاملا برعکس باشه.
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد!
فاضل نظری
عاشق
قانون دوم ترمودینامیکم. حرکت به سمت بی نظمی فوق العاده است و بی اندازه در زندگی عادی جاری! پیر شدن، شکفتن گل، انبساط جهان، فرسایش زمین و...
کاش معلم فیزیک بودم!بی شانه تو سر به کجا می گذاشتم
ای نارفیق! کوه و بیابان اگر نبود
حسین جنتی
به گذشته که نگاه میکنم، اکثر آرزوهای ریز و درشتم رو برآورده شده میبینم، جز یک آرزوی خیلی بزرگ! انقدر دقت و ظرافت در برآورده شدن آرزوهام به کار رفته و انقدر آرزوهای بی ربطم، قشنگ و بامعنا کنار هم قرار گرفتند که بیشتر از این خجالت میکشم آرزو کنم. و راستش گاهی میترسم چیزی رو آرزو کنم و برآورده بشه و خوب نباشه!
حرف منّت نیست امّا صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود!
فاضل نظری
زیبایی که بکر نباشد، زیبا نیست! حتی بیت ناب را هم نباید هر کسی زمزمه کند!
گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری!
سعدی جان
قدیمها مطمئن بودم که هیچ کس از من متنفر نیست، اما امروز مطمئنم که خیلیها ازم متنفرند! شاید خودشون دلایل بی ربطی برای این تنفر داشته باشند، اما خودم میدونم که تنها یک دلیل براش وجود داره: بی رحمانه معادلات ذهنیشون رو بهم ریختم. البته تجربه ام نشونه داده درمورد بی رحمانه بودن یا نبودن چیزی اصلا نمیشه سریع قضاوت کرد. باید سطح فکرمون رو از این سطح صفر جداکنیم تا ببینیم که واقعا چه چیزی بی رحمانه است و یا اصلا بی رحمانه ای وجود داره؟ امروز از یک چیز دیگه هم مطمئنم، اینکه من از هیچ کسی متنفر نیستم. حتی گاهی احساس میکنم میتونم آدمها رو، حتی ناشناسها رو، بیشتر از خودشون دوست داشته باشم.
همیشه این ساعت صدای جاروی رفتگر از پنجره میاد. تو این سرما...
نیم فاصله کار نمیکنه!!
قدرِ اهلِ درد، صاحب درد میداند که چیست
مرد صاحب درد، دردِ مرد میداند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما؟
حالِ تنهاگرد، تنهاگرد میداند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کِشته اند
آنکه نخلِ حسرتی پرورد میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکه را بودست آهِ سرد، میداند که چیست
بازی عشق است کاینجا عاقلان در شش درند
عقل، کِی منصوبه این نرد میداند که چیست؟
قطره ای از باده عشق است صد دریای زهر
هرکه یک پیمانه زین می خَورد، میداند که چیست
"وحشی" آنکس را که خونی چند رفت از راهِ چشم
علّت آثارِ رویِ زرد میداند که چیست!
وحشی بافقی
نمیدونم دقیقا کجای منحنی زمانم که هرچند وقت یکبار برای کارت عروسی دوستانم، متن عاشقانه مینویسم!
و کلمه بود و جهان مسیر تکوین بود
و دوست داشتن آن کلمه نخستین بود!
منزوی
مفهوم و حقیقت همواره ثابت است، شاید شیوه بیانها متفاوت باشد!
بیان یک مفهوم در فیزیک:
هر عملی را عکسالعملی است، مطابق با آن و خلاف جهت آن!
همان مفهوم در ادبیات:
با صدهزار جلوه برون آمدی که تا
با صدهزار دیده تماشا کنم تو را!
از قوانین نانوشته دنیا این است که هر قدر هم به نسبت دیگران بیشتر تلاش کنی، باز هم دلیلی برای بهتر بودن خودت نسبت به دیگران نمیبینی! اصلا انگار هیچ دلیلی برای بهتر بودن نیست...
با صدهزار مردم، تنهایی
بی صدهزار مردم تنهایی
رودکی
هرچند وقت یکبار بابت همه دعاهای برآورده نشده باید خدا رو شکر کنم! خوب و بد در طول زمان تغییر میکنند.
سراسر پیش رو کوه است و پشتش کوه و پشتش کوه
سراپا رفتنم، پس چیز دشواری نمیبینم!
حسین جنتی