ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
به مدیرم که گفتم میخوام برم، باورش نمیشد. حقوقم رو بالا برد، دور کارم کرد، آفرهای درآمدی مختلف داد... اما راستش تصمیمم رو گرفتم. گرچه این تصمیم پس رفت بزرگی برام محسوب میشه، اما باتوجه به روندی که برای زندگیم درنظر دارم، مجبورم چنین انتخابی کنم. ترجیح میدم تلاش کنم، مشورت کنم و بعد به خدا واگذار کنم. مثل الان. پس خداحافظ دنیای بورس و سرمایه گذاری و فارکس و هیجان و صف خرید و صف فروش :) و سلام بر پشت باجه بانک البته به احتمال زیاد بتونم بعد از مدتی برم ستاد بانک. کاش اگر دکتری دانشگاه آزاد قبول شدم، کلاسهاش ساعتهایی باشه که بتونم برم. دلم برای دانشجو بودن خیلی تنگ شده :)
جای دیگه ای شاعر می فرمایند:
ما چون ز دری پای کشیدیدم، کشیدیم
امّید ز هرکس که بریدیم، بریدیم