امید بریدیم

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

 

به مدیرم که گفتم میخوام برم، باورش نمیشد. حقوقم رو بالا برد، دور کارم کرد، آفرهای درآمدی مختلف داد... اما راستش تصمیمم رو گرفتم. گرچه این تصمیم پس رفت بزرگی برام محسوب میشه، اما باتوجه به روندی که برای زندگیم درنظر دارم، مجبورم چنین انتخابی کنم. ترجیح میدم تلاش کنم، مشورت کنم و بعد به خدا واگذار کنم. مثل الان. پس خداحافظ دنیای بورس و سرمایه گذاری و فارکس و هیجان و صف خرید و صف فروش :) و سلام بر پشت باجه بانک blush البته به احتمال زیاد بتونم بعد از مدتی برم ستاد بانک. کاش اگر دکتری دانشگاه آزاد قبول شدم، کلاسهاش ساعتهایی باشه که بتونم برم. دلم برای دانشجو بودن خیلی تنگ شده :)

 

جای دیگه ای شاعر می فرمایند:

ما چون ز دری پای کشیدیدم، کشیدیم

امّید ز هرکس که بریدیم، بریدیم

۲ نظر ۲ لایک

آخرین

امروز باید برم به مدیرم بگم که این ماه، بعد از 6.5 سال، آخرین ماه همکاری ماست! دلهره عجیبی دارم. آدم برای مواجهه با تغییر دلهره داره. مگه نه؟ از طرفی خوشحالم که دارم از شرّ بخش خصوصی خلاص میشم، از طرفی من مدتهاست در کارم مدیر بودم و عده ای ازم حرف شنوی داشتن. حالا باید مدتی برم از دیگران کار یاد بگیرم! دارم کار خیلی عجیبی میکنم؟ مدام از خودم میپرسم نکنه دارم اشتباه میکنم؟ 

دارم دقیقا میرم سراغ شغلی که همیشه ازش بدم میومده. اگر بعد از این اومدید بانک   م ل ت    و با یه خانم خوش اخلاق مواجه شدید، اون منم :)) لطفا حسابهای میلیاردی تون رو بیارید شعبه ما. کارهاتون رو با یه تماس راه میندازم!

 

 

از همه کس رمیده ام، با تو درآرمیده ام

جمع نمیشود دگر آنچه تو می پراکنی

سعدی جان

۳ نظر ۲ لایک

این مدعیان

تا به حال محله شوش ،نه پاساژهای شوش، تاکید میکنم محله شوش رفتید؟ اگر بودجه تون اجازه میده، چند تا ساندویچ ساده کوکو یا الویه بخرید و یکبار به قصد توزیع بین کارتن خوابها برید اونجا. بعد بیاید درباره حکومت مستضعفین و آیه زیبای  وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَ‏ عَلَى‏ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین  و شدت پیاده سازی این آیه در بستر جامعه اسلامی صحبت کنید :)

مهمترین دستاورد شما چیست؟ آبرسانی به روستاهای محروم؟ نه! مهمترین دستاورد شما خشک کردن دریاچه ها و رودخانه و تالاب های چندین هزارساله است.

مهمترین دستاورد شما ایجاد چندین هزار دانشگاه حتی در دورترین روستاهاست؟ نه! مهمترین دستاورد شما فرار هزاران انسان صاحب هوش و مهارت و ثروت است.

مهمترین دستاورد شما ایجاد چندین هزار موقعیت شغلی جدید است؟ نه! مهمترین دستاورد شما قرار دادن انسان های بی ربط در جایگاه های استراتژیک است.

 

در بخش ستاد یک بانک مهم و بزرگ، درحالیکه ساعت کاری از 6 صبح شروع میشه، خانم مسئول بهم گفت "چه خبره ساعت 6:30 اومدی! دفعه بعد 8 به بعد بیا!" و به بازی با گوشی مشغول شد! این مملکت حال ِ حاضر ماست :)

 

 

 

گفت: دینت چیست؟ گفتم: اهل ایمانم هنوز

ار مسلمانان ملولم، پس مسلمانم هنوز!

حسین جنتی

۵ نظر ۰ لایک

مهاجران

همیشه کسانی رو که قصد مهاجرت دارن تشویق میکنم. اونها تصمیمشون رو گرفتن اما دلشون میخواد که دیگران هم رفتنشونو تایید کنن تا با دل آرامتری برن. برای کسانی که اینجا باقی میمونن، مهاجرت عزیزانشون مثل مردنه. کسی که برای همیشه میره، به چند تا عکس یادگاری و تماس تصویری گاه و بیگاه تبدیل میشه. آیا مرده ها هم برامون همین نیستن؟ چند تا عکس و فیلم یادگاری... 

 

 

 

بسیار میگفتم که دل با کس نپیوندم ولی

دیدار خوبان اختیار از دست دانا میبرد

سعدی جان

۲ نظر ۲ لایک

ادب مرد

از بی ادبی متنفرم. حتی به شوخی. برام نه نشانه کول بودنه نه نشانه روشنفکری! از کی معیارهای خوب بودن تا این حد تغییر کرده؟! شوخی های رکیک، استفاده از کلمات جنسی و... بعضی ارزش ها جوری در حال نابودی اند که گویا بشر به کشف مهمی در خصوص تاثیر مثبت بی ادبی بر کیفیت زندگی نائل اومده. 

آیا غذا دادن به سگ و گربه های خیابانی، نشانه بارز دستکاری اکوسیستم نیست؟ cool هر صبح راس ساعت 6 یه عده ای از خانمها دارن به تعداد زیادی از گربه ها غذا میدن و اینو جاهای مختلف تهران دیدم. حالا اینکه چقدر پولدارن که هر روز برای این همه گربه غذا میخرن به کنار، جالبه که وقتش رو دارند. من چند شبه به همسرم شام ندادم :دی

 

کاش وبلاگ نویسی مثل قدیمها پررونق بود. 

 

می روم گریه کنم باز دمی را در خود

می روم غرق کنم کوه غمی را درخود...

 

 

۲ نظر ۱ لایک

خیالبافی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی!

**

شرط عقل است که مردن بگریزند ز تیر

من اگر از دست تو باشد مژه برهم نزنم

**

مردم از فتنه گریزند و ندانند که ما

به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم

**

ای رقیب این همه سودا مکن و جنگ مجوی

برکنم دیده که من دیده از او بر نکنم

**

نازپروده تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

**

حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر

به سر نکوفته باشد در سرایی را

 

 

داشتم شرح غزلیات عاشقانه سعدی از خانم سوگل مشایخی رو گوش میدادم. این ابیات رو میخوند. گاهی از خودم میپرسم این حرفها واقعی اند یا حاصل توهمات و خیالبافی های شاعرانه عده ای؟ 

 

۰ نظر ۰ لایک

حال

شاید روزی اثبات بشه هیچ زمان حالی وجود نداره. حال یک لحظه است، یک دم، یک آن! کلمح البصر. بنظرم چیزی که با دوامه گذشته و آینده است. گذشته پشت سر و آینده پیش رو! در اینها زندگی کردن جذابتر از در لحظه زندگی کردنه :)

 

 

قدیمها این آهنگ وبلاگم بود :)

۲ نظر ۰ لایک

زودتر

یکی از دوستانم می گفت اوایل که از شهرشون به تهران اومده بوده، اولین بار توی مترو از آدمها ترسیده. می گفت از قطار پیاده شده و متوجه شده تقریبا همه در حال دویدن هستن! درحالیکه خودش هیچ دلیل برای دویدن نداشته، اما اونم حس کرده شاید باید بدوئه! از اون موقع دقت میکنم که منم همواره در حال دویدنم! همیشه عجله دارم! عجله دارم برسم محل کار، عجله دارم برگردم، عجله دارم شام رو آماده کنم. عجله دارم زودتر بریم مهمونی که زودتر برگردیم که زودتر بخوابم که زودتر برم سرکار که زودتر برگردم و...

 

 

 

تویی دریا منم ماهی

چنان دارم که می خواهی

۱ نظر ۲ لایک

hill

چه چیزی باعث میشه خانواده ها به داشتن فرزند تشویق بشن؟ امنیت شغلی، قیمت مسکن پایین، هزینه های اندک، تحصیل رایگان... در ادامه ماجرای استخدام در بخش دولتی، شاهد این بودم که امتیازهایی که برای افراد متاهل و دارای فرزند قائل شدند، باعث شده دانشجوهای مجرد ِ فارغ التحصیل از دانشگاه های دولتی و با معدل بالا، از خیل متاهلین بچه دار عقب بمونند! این حجم از جهالت در باورم نمیگنجه :) من کسی رو دیدم که با یه مدرک لیسانس از یه دانشگاه غیرانتفاعی از یک روستا، که همه ما میدونیم این مدرک دو زار هم ارزش نداره و عملا اون شخص بیسواده، در آزمون یک سازمان دولتی به راحتی با امتیاز تاهل و دو فرزند قبول شده که قاعدتا، عقلا، عرفا، شرعا، منطقا باید تحصیل کرده ها در اولویت استخدامش باشند! 

 

مدتی بود دنبال راه حلی برای خاموش کردن فکرم بودم، ولو برای یک ساعت. تازگی جدول حل میکنم و البته زیاد کتاب میخرم و زیاد میخونم. واقعا برای ساعتی از فکر و خیال رها میشم! 

 

 

 

یک بار دیگر برای همیشه نامت را به ما بگو
بگو هنوز باران می بارد
و تو هنوز راه رفتن در باران را دوست داری

احمدرضا احمدی

۳ نظر ۰ لایک

زخم

خیلی دلم برای بابام تنگ شده. هر روز به این فکر میکنم الان کجاست؟ داره چکار میکنه؟ دیگه درد نداره؟ آخ بابا... تو زخم همیشگی قلب منی

 

 

شب شیشه چشمهام تر میگردد

تنهایی من بزرگتر میگردد

یک بار به خواب من بیا، با من باش

آن عمر که رفته است بر میگردد

-لاادری-

۳ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
آبان ۱۴۰۳ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۳ ( ۵ )
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۳ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۳ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۳ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۷۸)
از خود نوشته‌هام (۵۲)
جامعه نشناسی (۸۶)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان