تا ۵ صبح نان استاپ بیدار بودم. دوباره از ۷ بیدارم. این تقریبا برنامه ۴۰ روز اخیرم بوده. همواره عادت داشتم بین ساعت ۹ الی ۱۰ شب بخوابم. ۵ الی ۶ صبح بیدار بشم. خوبیش اینه که میدونم موقته و به روتینم بازخواهم گشت، نه فورا اما قطعا.
چه روزهایی رو دیدیم. از بالای خونه شما هم جنگنده رد شد و ۲۰۰ متر اون طرفتر رو بمبارون کرد؟ فقط چند ثانیه طول کشید اما در همون چند ثانیه هزااار فکر کردم. رهام رو محکم بغل کرده بودم و به دیوارها نگاه میکردم ببینم اول کدومش میریزه. به این فکر کردم که اگر من بمیرم سرنوشت بچه ام چی میشه؟ بخیر گذشت اما ترسش تا همیشه با من میمونه. لعنت به جنگ و همه باعث و بانی هاش...
به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوه اندوهی
وطن جان خسته ام، پایان خوب داستانت کو؟
حسین جتتی