یکی از کنجکاوی هام اینه بدونم دختر و پسرهایی که تو بلاگفا با هم آشنا میشدن و بعضا ازدواج میکردن، الان حالشون با هم خوبه؟ جدا کنجکاوم
آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید
سعدی جان
یکی از کنجکاوی هام اینه بدونم دختر و پسرهایی که تو بلاگفا با هم آشنا میشدن و بعضا ازدواج میکردن، الان حالشون با هم خوبه؟ جدا کنجکاوم
آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید
سعدی جان
قدیمتر ها، دلم میخواست خیلی موفق و خیلی ثروتمند بشم. همه موقعیت های شغلی که در شرکتهای دولتی داشتم رو رد کردم و رفتم که در حوزه سرمایه گذاری بخت آزمایی کنم. دیده بودم که مدیرم از صفر مطلق به چه ثروتی رسیده و دلم میخواست منم همون مسیر رو برم. یک روز هرچی که در اون مسیر ساخته و بدست آورده بودم رها کردم. الان که منطقی فکر میکنم اشتباه نکردم. من دیگه دلم خیلی موفق بودن و یا خیلی ثروتمند بودن نمیخواد. دلم همین زندگی معمولی خودم رو میخواد. دیگه دنبال تغییر نیستم بلکه دلم میخواد همین چیزهایی رو که دارم حفظ کنم، بی کم و کاست. بیشتر از هر چیزی در این دنیا دلم میخواد خوشحالی خانواده ام حفظ بشه، بقیش مهم نیست. خونه چند خیابون بالاتر یا پایینتر، حقوق چند میلیون کمتر یا بیشتر، مدرک یه مقطع بالاتر یا پایینتر... گویا همه این مسیرهای پر پیچ و خم رو رفتم که فقط به همین برسم.
چی شد که به این رسیدم؟ پدرم رو از دست دادم و با اعماق وجودم فهمیدم که زندگی خیلی بیخوده :)
موسیقی متن آهنگ "Je voudrais parler à mon père" خانم سلن دیون
تکون نخور نشونه تفنگهای نقره داغ
تکون نخور پرنده افتاده توی باتلاق
از وقتی با مشاورم درباره مسائلم با همسرم حرف زدم، جرئت کردم یکبار برای همیشه این مسائل رو حل کنم. تو همه این چهار سال دلم نمیخواست برای خانواده ام تنش درست کنم. دلم نمیخواست خانواده ام نگرانم باشن. اما یکبار جرئت کردم و با این موضوع مواجه شدم. خیلی برام عجیبه که یه آدم چطور میتونه یه مرتبه این قدر تغییر کنه. به همسرم میگم واقعا تو همون آدم یه ماه پیش هستی؟! نمیتونم این اندازه از تغییر رو درک کنم و بهش اعتماد کنم.
گرچه دارم تلاش میکنم بهش فرصتی برای جبران بدم، اما ته دلم نمیتونم ببخشمش. دلم برای خود ِ شاد و پرانرژیم تنگ شده...
تویی که رو نقابتم دوباره صورتک زدی
چه جوری بوسه میزنی به زخمی که نمک زدی؟