تکون نخور نشونه تفنگهای نقره داغ
تکون نخور پرنده افتاده توی باتلاق
از وقتی با مشاورم درباره مسائلم با همسرم حرف زدم، جرئت کردم یکبار برای همیشه این مسائل رو حل کنم. تو همه این چهار سال دلم نمیخواست برای خانواده ام تنش درست کنم. دلم نمیخواست خانواده ام نگرانم باشن. اما یکبار جرئت کردم و با این موضوع مواجه شدم. خیلی برام عجیبه که یه آدم چطور میتونه یه مرتبه این قدر تغییر کنه. به همسرم میگم واقعا تو همون آدم یه ماه پیش هستی؟! نمیتونم این اندازه از تغییر رو درک کنم و بهش اعتماد کنم.
گرچه دارم تلاش میکنم بهش فرصتی برای جبران بدم، اما ته دلم نمیتونم ببخشمش. دلم برای خود ِ شاد و پرانرژیم تنگ شده...
تویی که رو نقابتم دوباره صورتک زدی
چه جوری بوسه میزنی به زخمی که نمک زدی؟
۵ تیر ۰۳