درحالیکه ساعت شروع کارمون تغییر کرده، ساعت پایان کارمون تغییر نکرده. هنوز مردم تازه ساعت 11 که از خواب بیدار شدند یادشون میفته کارتشون گم شده. گاهی که خیلی خسته ام و سر ظهر تازه یه نفر میخواد افتتاح حساب کنه، و من بیحوصله دارم تلاش میکنم منصرفش کنم، با شنیدن قصه زندگیش از بدخلقیم پشیمون میشم و عذاب وجدان میگیرم. عادلانه رفتار کردن خیلی سخته. جالبه که بعضی مردم تصور میکنن کارمندهای بانک مستخدمشون هستن! یکی منو تهدید میکرد که اگه بدون کارت ملی کارمو انجام ندی حسابمو میبندم! چک کردم کلا 20 میلیون تو حسابش پول داشت! یه بنده خدای دیگه ای بدون کارت ملی حساب جدید میخواست. میگفت من الان نوبت دارم، میرم و بر میگردم شما باید بدون نوبت کارمو انجام بدی حتی اگه 2 ساعت طول بکشه و لازم باشه همه کارکنان بانک بخاطر من خارج از ساعت کاری بمونن بانک! ایشونم کلا 100 هزار تومن تو حسابش میخواست واریز کنه!
این در حالیه که مشتری های اصلی مون انقدر باشعورن که هر چی بهشون میگیم نوبت نگیرید، بازم نوبت میگیرن و صبر میکنن در نوبت خودشون کارشون انجام بشه! همیشه هم کارت ملی دارن درحالیکه همگی میشناسیمشون و اصلا نیاز به کارت ملی ندارن! گرفتار شدیم!
سخن عشق کجا، حوصله عقل کجا
توشه ای در خور تاب کمر مور بیار
صائب تبریزی