قدیمها دوستان بانکی (به گفته خودشون) انقدر از بانک پاداش دریافت میکردند که حقوقشون در برابر پاداشها رقمی محسوب نمیشده. همگی حداقل دو تا خونه دارن (چه مرد چه زن). اما با هرکدوم که صحبت میکنم به بانک بد و بیراه میگن و معتقدن حقشون توی این بانک ضایع شده و اگر جای دیگه ای کار میکرن الان خیلی اوضاع بهتری داشتن!
راستش در مقام مقایسه افرادی که در محیط کار قبلی و فعلی دیدم باید عرض کنم اگر در سالیان گذشته منابع انسانی بانک انقدرررر ضعیف عمل نکرده بود و یکسری انسان نالایق رو جذب نکرده بود، الان همه این دوستان ناراضی بیکار و یا خانه دار بودن! منکه طی این مدت آدم باسوادی بین این جماعت ندیدم. هرچی بود بیسواد بود و هر چی هست بیسواد هست :) بعضا پرینت گرفتن بلد نیستن! اما رئیس هستن...
دلم برای این جماعت میسوزه. رئیس شعبه ما خیلی آدم عجیبیه. عصبی، بد دهن و کمی عقده ای. معتقده چون خودش 25 سال هر روز هفته اومده سرکار پس حق بقیه هم همینه که هر روز بیان سرکار و ساعت کاری بانکها کم نشه! یکبار تعریف میکرد که قدیمها سیستم نوبت دهی در بانکها نبوده و شرایط کاری سخت بوده. می گفت میخواید برم سیستم نوبت دهی رو براتون قطع کنم ببینم چطور کار میکنید؟
این تفکر هرگز باعث رشد سازمان نمیشه. تفکری که میخواد سیستم رو به عقب برگردونه و راهی برای پیشبرد سازمان نداره! روزگاری دکتر دیواندری این سیستم رو براشون ساخت اما چنان بنده خدا رو از این سیستم کنار گذاشتن که عطاش رو به لقاش بخشید. حالا به روزگاری افتادن که برای پول مشتری ها التماس میکنن! اینها همه نتیجه تفکر افرادی مثل رئیس شعبه ماست!
افرادی تو این سیستم در راس امور هستن که تصور میکنن اگر شعبه ای مانده پایین داره پس باید اضافه کار بمونه! شعب راس 13:30 در رو به روی مشتری میبندن. چطور در نبود مشتری میشه مشتری جذب کرد و مانده رو افزایش داد؟! در این حد نمیفهمن اما رئیس شدن :)
بگذریم :)
در سلسله زلف توام نام نهادند
آشفته،سیه روز، گرفتار، پریشان!
واقف لاهوری