مطمئنم گفته بودی: با توام تا روز مرگ
من فقط شک میکنم گاهی... مبادا مرده ام
محسن نظری
به لطف گروه های ادبی، انقدر در طول روز شعر میخونم که شبها خواب شعر خوندن و شعر گفتن میبینم. چقدر آدمها باهم فرق دارند. نمیدونم چرا تفاوتها هنوز خیلی به چشمم میان. حتی سلیقه شعری بعضییا برام عجیب و غ ق درکه! برای اشعاری وقت میذارن که من حتی حاضر نیستم بیشتر از یک مصرع ازش بخونم!
دلم برای خیلی از آدمها میسوزه. برای جوونهای فارغ التحصیل بیکار، پسرهای جوون که به خاطر نداشتن پول حتی به ازدواج فکر هم نمیکنن، برای آدمهایی که مغرورن و از زندگی لذت نمیبرن، برای اونهایی که جای رشد کردن به فکر راهکار برای زمین زدن دیگران هستن، برای کسایی که حتی اندازه جمله ای خودشون رو نمیشناسن اما به شناخت دیگران علاقه دارن، برای آدمهای تنها، برای کسایی که به هرچیز فکر میکنن الا خودشون...