یکی از دلایل مهمی که محل کار قبلیم رو خیلی دوست داشتم، آدمهاش بودن. آدمهایی که از دانشگاه های خوب اومده بودن و گرچه در ظاهر این موضوع مهمی نیست، اما تجربه شخصیم نشون داده این آدمها بیشتر اهل فکر کردن و منطق هستند. هر روز از یک مقاله جدید صحبت میشد. هر روز درباره مسائل اساسی بحث های منطقی خوبی میشد. در کنارشون خیلی می آموختم و این از لذت بخش ترین های روزگارم بود. چقدر باهم خلاصه کتابهایی رو که خونده بودیم به اشتراک میذاشتیم. یک روز مختص R&D داشتیم... حیف. دیگه این آدمها و این روزها رو در رویاهام هم نخواهم دید.
وقتی یک چیز تازه میفهمم، احساس میکنم داره خون تازه از مغزم به تمام بدنم جاری میشه. لذت غیر قابل وصفی داره برام :)
أحبّ الخریف
-قالت لی-
و من یومها و أنا أتساقط...
پاییز را دوست دارم
-این را به من گفت-
و از آن روز، شروع به ریختن کردم...
۲۹ شهریور ۰۲