در کلاس شعر استاد از قدرت شاعرانه سعدی و حافظ مثال میزد و من حیرت زده به این فکر می کردم که الحق فقط شایسته اینهاست که در تاریخ زنده بمونند.
سعدی میگه:
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی/ شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
اینجا برای اینکه مفهوم پیوسته در فکرو خیال معشوق بودن رو از اعماق قلبش منتقل کنه، موسیقی مصراع اول به نحوی طراحی شده که هنگام خوانش همه کلمات ناخودآگاه به هم پیوسته خوانده میشوند! چقدر این بشر هنرمند بوده!!
حافظ میگه:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/ پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان/ نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
توی این بیتها هم میخواد مست و پاتیل و از خود بیخود بودن شخص رو برسونه. آهنگ کلمات همه افتان هستند. مثل لحن کسی که مست میکنه! با تمام وجود حس مست بودن رو منتقل میکنه.