امروز دو
ساعت جلوی اتاق استادم منتظرش بودم. یاد حرفای رئیس دانشکده افتادم که در
جواب دانشجوها که معترض بودن چرا برنامههاشون انقدر در طول هفته پراکنده
است، گفت: دانشجو اصلا نباید از دانشکده بیرون بره! اینجا بوفه هست، سایت
هست، آلاچیق و نیمکت هست، کتابخونه هست! واقعا چرا ما نمیمونیم دانشکده؟
یکی از دانشجوهای مذکر استاد راهنمام داشت به استادم میگفت که برای انتخاب موضوعش حداقل صد تا مقاله خونده. من هشت تا مقاله خوندم، بیست و چهار صفحه ادبیات تحقیق نوشتم، البته هنوز ترجمه نکردم که قطعا فارسیش بیشتر میشه. بنظرم غلو کرد وگرنه من تو ذات این پسرا نمیبینم که فقط برای انتخاب موضوع صد تا مقاله بخونن، اونم حداقل! من جای استادم بودم میگفتم تا آخر شب خلاصه همشونو برام میل کن!
گنجایش دیگری ندارد دل من
همچون قدح شراب، لبریز توام!
شفیعی کدکنی
یکی از دانشجوهای مذکر استاد راهنمام داشت به استادم میگفت که برای انتخاب موضوعش حداقل صد تا مقاله خونده. من هشت تا مقاله خوندم، بیست و چهار صفحه ادبیات تحقیق نوشتم، البته هنوز ترجمه نکردم که قطعا فارسیش بیشتر میشه. بنظرم غلو کرد وگرنه من تو ذات این پسرا نمیبینم که فقط برای انتخاب موضوع صد تا مقاله بخونن، اونم حداقل! من جای استادم بودم میگفتم تا آخر شب خلاصه همشونو برام میل کن!
گنجایش دیگری ندارد دل من
همچون قدح شراب، لبریز توام!
شفیعی کدکنی
۲۵ تیر ۹۶