قدیمها مطمئن بودم که هیچ کس از من متنفر نیست، اما امروز مطمئنم که خیلیها ازم متنفرند! شاید خودشون دلایل بی ربطی برای این تنفر داشته باشند، اما خودم میدونم که تنها یک دلیل براش وجود داره: بی رحمانه معادلات ذهنیشون رو بهم ریختم. البته تجربه ام نشونه داده درمورد بی رحمانه بودن یا نبودن چیزی اصلا نمیشه سریع قضاوت کرد. باید سطح فکرمون رو از این سطح صفر جداکنیم تا ببینیم که واقعا چه چیزی بی رحمانه است و یا اصلا بی رحمانه ای وجود داره؟ امروز از یک چیز دیگه هم مطمئنم، اینکه من از هیچ کسی متنفر نیستم. حتی گاهی احساس میکنم میتونم آدمها رو، حتی ناشناسها رو، بیشتر از خودشون دوست داشته باشم.
همیشه این ساعت صدای جاروی رفتگر از پنجره میاد. تو این سرما...
نیم فاصله کار نمیکنه!!
قدرِ اهلِ درد، صاحب درد میداند که چیست
مرد صاحب درد، دردِ مرد میداند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما؟
حالِ تنهاگرد، تنهاگرد میداند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کِشته اند
آنکه نخلِ حسرتی پرورد میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکه را بودست آهِ سرد، میداند که چیست
بازی عشق است کاینجا عاقلان در شش درند
عقل، کِی منصوبه این نرد میداند که چیست؟
قطره ای از باده عشق است صد دریای زهر
هرکه یک پیمانه زین می خَورد، میداند که چیست
"وحشی" آنکس را که خونی چند رفت از راهِ چشم
علّت آثارِ رویِ زرد میداند که چیست!
وحشی بافقی
همیشه این ساعت صدای جاروی رفتگر از پنجره میاد. تو این سرما...
نیم فاصله کار نمیکنه!!
قدرِ اهلِ درد، صاحب درد میداند که چیست
مرد صاحب درد، دردِ مرد میداند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما؟
حالِ تنهاگرد، تنهاگرد میداند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کِشته اند
آنکه نخلِ حسرتی پرورد میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکه را بودست آهِ سرد، میداند که چیست
بازی عشق است کاینجا عاقلان در شش درند
عقل، کِی منصوبه این نرد میداند که چیست؟
قطره ای از باده عشق است صد دریای زهر
هرکه یک پیمانه زین می خَورد، میداند که چیست
"وحشی" آنکس را که خونی چند رفت از راهِ چشم
علّت آثارِ رویِ زرد میداند که چیست!
وحشی بافقی
۵ آذر ۹۵