تکنیکهای مدیریت زمان هم برای مدیریت زمانم جواب نمیده! بیشتر این تکنیکها به بازیهای بچگانه شبیهن! کاش تکنیکی وجود داشت برای کش دادن زمان. مجبورم بعضی کارها رو یا به تعویق بندازم و یا اصلا انجام ندم! خیلی دلخورم از استاد یکی از درسهامون که برای جابهجا کردن کلاس اصلا همکاری نکرد، تازه بیاندازه هم از ما انتظار داره! دو تا کتاب زبان اصلی منبع درس تشریف دارن، ارائه و پروژه هم که پای ثابت همه درسها! این استاد متاسفانه مدیریت دولتی خوندن و تجربه شخصیم منو به خطا انداخته و از مدیریت دولتیها خوشم نمیاد! پیش فرض استاد درباره ما بیکار بودنه و اینکه ما فقط باید درس ایشون رو بخونیم! اصلا هرچی درس بیخودتر، استادش جدیتر! تازه درکی از رشته ما نداره و هرچی بهش میگیم که اکثرا شاغلیم و انقدر فرصت مشق نوشتن نداریم، معتقدن که دانشجو فقط باید دانشجو باشه! انگار دانشگاه به ما فاند میده و ما خوشی زده زیر دلمون میخوایم هم درس بخونیم و هم کار کنیم! کار گروهی هم گرچه عرفا، منطقا، قانونا و شرعا باید کار من رو سبک کنه، اما فقط دردسرهای منو بیشتر کرده! هر لجظه باید آنکال باشم و به سوالات همگروهیها پاسخگو! همواره هم از من طلبکارن که چرا اون فایل میل نشد، چرا اون فایل تکمیل نشد، چرا اون فایل ویرایش نشد، منم دلم نمیخواد بهخاطر درس دلشون رو بشکنم، اما حقیقت اینه که سیستم کنکور ما اصلا غربالگر خوبی نیست! دوستان رتبه تکرقمی من صرفا با درصد زبان بالا دانشگاه قبول شدن و هیچ بیس فکری مدیریتی ندارن و با اینکه ظاهرا درسها رو میفهمن، اما در عمل هیچ خروجی ندارن و حتی نمیتونن یک پروژه ساده رو تنهایی تحلیل کنن! انقدر که توجیه کردنشون برای روند کار ازم وقت میگیره، تنهایی انجام دادن پروژه ازم وقت نمیگیره! دلم میسوزه که اینطوری داره وقت و زمانشون هدر میشه ولی متوجه نیستن! یکیشون بعد از تحویل دادن چند خط نوشته کپی-پیستی اون هم با سه روز تاخیر، بهم گفت: "مهر ماهیها هم procrastinate دارن و هم perfectionist هستن!" ورود دوبارهام به سطح advance زبان هم جای تبریک داره! مجبورم یک کلاس تکمیلی برای زبان برم که اون هم برنامهام رو خیلی بهم ریخته! کار پایاننامهام هم کاملا رها شده است! انگار از همه مظلومتر پایاننامه است که در اولویت آخره! نهایتا یکی از انقلاب میخرم دیگه :)
هرچه پیش آید، خوش آید...
هرچه پیش آید، خوش آید...
۶ آبان ۹۵