قبلتر تندتر در مسیرم حرکت میکردم اما اعتراف میکنم که چشم بسته میرفتم. گرچه مسیرم درست بود اما شانسی درست بود. گرچه به قول دوستان شانس وجود نداره، خدا خواسته که درست باشه. ولی دیگه از چشم بسته بودن خوشم نمیاد. خدا بهم چشم نداده که ببندمش و منتظر بشم از غیب دستمو بگیره. این روزها در یک نقطه ثابت ایستادم اما دارم سعی میکنم چشمهام رو بازکنم. گو اینکه با چشم بسته هم بشه به مقصد رسید، بی درک لذت مسیر چه فایده؟
۵ مهر ۹۵