در اوقاتی که به خودم قول میدم به هیچ چیز جز استراحت فکر نکنم، لیستی از آهنگهای بی کلام رو پلی میکنم و از بین کتابهای نخوانده یکی رو ورق میزنم. دنیای بعضی کتابها به غم آدم اضافه میکنه. بیشتر کتابها برای تسکین نویسنده ها نوشته میشن، حتی اگر اون کتاب یک کتاب فلسفی باشه. انگار درک زیبایی موسیقی و داستان و شعر و... هم مثل درک زیبایی ظاهری نسبیه که من غمگین اینها رو میپسندم! اصلا شعر و موسیقی و کتاب غیر غمگین بنظرم کسالت آوره!
این روزها کتاب داستانی خوب (مطابق با معیارهای شخصیم) کمتر میبینم. ناشرها بیشتر ترجیح میدن مطابق سلیقه اکثریت کتاب چاپ کنن و مردم کتابهایی با اسامی دهن پر کن رو به کتابهایی با محتوای مغز پر کن ترجیح میدن. برخی کتابها انقدر محتوای پوچی دارن که به قول شهرزاد آدم آخرش با خودش میگه "خب که چی"!
این روزها کتاب داستانی خوب (مطابق با معیارهای شخصیم) کمتر میبینم. ناشرها بیشتر ترجیح میدن مطابق سلیقه اکثریت کتاب چاپ کنن و مردم کتابهایی با اسامی دهن پر کن رو به کتابهایی با محتوای مغز پر کن ترجیح میدن. برخی کتابها انقدر محتوای پوچی دارن که به قول شهرزاد آدم آخرش با خودش میگه "خب که چی"!
زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقفها و رفتنهای یکسان پر شده است
فاضل نظری
۱۳ تیر ۹۵