این ترم یه درس داشتیم که با یه نفری ارائه شده بود که همگی متفق القول ازش بدمون میومد. ایشون نه درس میداد، نه حتی فرمول بلد بود، و نه حتّی ادب داشت! بگذریم که از ظرفیت تمام غیبتهامون استفاده کردیم، تا جایی که میشد دیر رفتیم سر کلاس، هندزفری گوشمون گذاشتیم که صداشو نشنویم و...! شب امتحان با یه کتاب ورق نخورده رو به رو بودیم! گرچه مرحمت کرده بودن و فرموده بودن که امتحان فرمالیته خواهد بود و نمره هم خوب خواهند داد، اما اصولا به حرف هیچ استاد و شبه استادی نمیشه اعتماد کرد! حالا هم امر فرمودن که وقت ندارن برن دانشگاه برگه ها را برای تصحیح تحویل بگیرن (!) و ما جواب سوالات امتحان رو براشون میل کنیم! انقدر زندگی پوچ بود و خبر نداشتم! حیف اون صبح زودی که به خاطر اون امتحان کذایی از خواب بیدار شدم... جواب یکی از سوالا رو از نت هم پیدا نمیکنم :دی
تو عهد کرده ای که به خونم نشانی و
من جهد میکنم که به عهدت وفا کنم
سعدی جان
تو عهد کرده ای که به خونم نشانی و
من جهد میکنم که به عهدت وفا کنم
سعدی جان
۲ تیر ۹۵