یه وقتایی هست آدم فکر میکنه داره مشت محکمی میزنه به دیگران، اما درواقع داره مشت محکمی میزنه به خودش.
مثل وقتی که کسی خیانت میکنه. البته خیانت انواع مختلفی داره. مثل درس خوندن در دانشگاه هایی که مدرک رو با پول معاوضه می کنند! قبلتر فکر میکردم نهایتا اساتید خوبی به دانشگاه های پیام نور و علمی کاربردی نمیرن، اما حقیقت اینه که دانشجوها حتی سر کلاس نمیرن، حتی سوالات امتحان رو بهشون میگن، حتی بعضی سر امتحان هم نمیرن... اینها همه نتیجه مدرک گراییه!
بعد همین فارغ التحصیلان دکتر و مهندس و وکیل و حسابدار و مدیر و پرستار
و... میشن. سازمانهای بزرگ ایرانی پرن از این فارغ التحصیلها! از نحوه
گزینش (؟!) شون برای ورود به بازار کار که بگذریم، همین آقایون میشن مدیر یک سازمان بزرگ
که سالانه بودجه کلانی بهش تخصیص داده میشه و به لحاظ سیاسی سازمان مهمیه.
از اونجا که این آقایون کشور رو فتح کردن و سواد درست و حسابی هم ندارن،
با فکر و نگاه سنتی همه چیز رو اداره میکنن! رئیس جمهور که عوض میشه، کل
مدیران و روسای سازمان عوض میشن، سیاستهای سازمان عوض میشن، رویه سازمان
عوض میشه، کلی بودجه و نیروی انسانی هدر میشه. شهردار عوض میشه، ماجرا
همینه! استاندار عوض میشه، ماجرا همینه! رئیس بانک مرکزی عوض میشه، ماجرا
همینه! خلاصه که فرمون دست یه عده است که بسیار نادان هستن و خودشون هم
نمیدون که نادان هستن تا بلکه لنگان خرک ما و خویش را به منزل برسانند!