همیشه از اینکه از خدا نمیترسم، عذاب وجدان دارم. گاهی هم سعی میکنم از دیگران پنهانش کنم تا درموردم اشتباه قضاوت نکنن. درواقع خدا برام ترسناک نیست. اتفاقا خیلی هم لطیف و مهربونه. نصیحت های بیشماری در این باره شنیدم که اصلا تاثیرگذار نبودن. بگذریم...
اینکه از اول به دنیا چه نگاهی داشته باشیم خیلی تو زندگی موثره. مثلا یادم میاد وقتی نوجوون بودم و آرزوی دوستانم معلم زبان شدن بود، من خودم رو مدیر یه آموزشگاه زبان و حتی چندین آموزشگاه میدیدم. وقتی دوستانم آرزوی کار کردن در یه شرکت یا کارخونه رو داشتن، تو رویاهام خودم صاحب چندین شرکت و کارخونه بودم. هنوز که رویاهام محقق نشدن اما از کوچیک فکر کردن خوشم نمیاد. این هم نوعی ترسه که مانع میشه آدم حتی بلند پروازی کنه و از دنیا چیزهای بزرگ (!) بخواد! (با در نظر گرفتن این موضوع که بزرگ و کوچیک بودن کاملا نسبیه)
دوستی دارم که خیلی حساسه مبادا یک ورق کاغذ هدر بشه و به محیط زیست آسیب برسه. اما اصلا پیش خودش فکر نمیکنه استفاده از ماشین تک سرنشین خیلی بیشتر به محیط زیست آسیب میزنه! چرا فکر میکنیم حمل و نقل عمومی برای ندارها و بی پول هاست؟! حمل و نقل عمومی برای آینده نگران و بافرهنگ هاست.