هرچه تبر زدی مرا، زخم نشد، جوانه شد!
کاش یه زیرزمین مخوف داشتیم که هیچکس جرئت نمیکرد سمتش بره. گاهی که دلم تنهایی میخواست، از صبح میرفتم بین یک عالمه وسیله دورریختنی مینشستم. گاهی دلم تنهاییای میخواد که از تنها بودن تو اتاق عمیقتر باشه.
کتاب خوب جدید ندارم بخونم. کتابهای خوب قدیمی رو دوره
میکنم. خیلی کم حافظه شدم. بعضی کتابا رو اصلا یادم نمیاد که چی بودن فقط
میدونم که خوندم!
صحن و سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو!
حافظ
گاهی به شدت احتیاج دارم کسی بهم زور بگه! مخصوصا
اینروزها! مثلا بگه "اون مقاله لعنتی رو تو اون قالب لعنتی بنویس و به اون
آدرس لعنتیتر بفرست!" یا "تا آخر تابستون باید موضوع پایاننامهات مشخص
شده باشه" یا "تا آخر هفته باید کلاس فرانسه ثبتنام کرده باشی" و خیلی
حرفهای زور دیگه!
چون امامزادهای غریبهام که غیر تو
هیچ کفتری مقیم این حرم نمیشود!
اصغر عظیمیمهر