با اینکه سعی میکن درس عبرت بگیرم و از تجربیاتم استفاده کنم، باز هم در مواجهه با آدمهای جدید فکر میکنم شاید اینها فرق داشته باشند اما حقیقت اینه که همه مثل همند!
با اینکه سعی میکن درس عبرت بگیرم و از تجربیاتم استفاده کنم، باز هم در مواجهه با آدمهای جدید فکر میکنم شاید اینها فرق داشته باشند اما حقیقت اینه که همه مثل همند!
جایی از دنیا هست که مالکیت فکر و ایده معنا داشته باشه؟
توی
دانشگاه، همایش منابع انسانی با هزینه گزافی برگزار شده بود و چند نفری آدم
مثلا مهم دعوت شده بودند. مجری سوالی می پرسید و قرار بود که همه مدعوین
به اون سوال از دید خودشون جواب بدن. جالب بود که حتی یک نفر هم به سوال
مجری جواب نداد! انگار نه انگار که همایش برای آشنایی دانشجوها با حوزه
کاری اونها و پرسش و پاسخ برگزار شده بود، آقایون فقط سازمانهاشون رو تبلیغ
کردن و از خودشون تعریف کردن. هرکسی هم از مشکلات سوال می پرسید، مسئول حل
و فصل مشکلات اونها نبودن، یکی دیگه بود!
جدیدا از همه غذاها بدم میاد. دلم غذاهای جدید میخواد.
معرفی کتاب درباره ترس! خودم نخوندمش اما بنظر جالب میاد.
عباس یادم داد وقتی با خدا دست
دادی نباید دست خود را پس بگیری
احسان پرسا
از دنیای آدمهای بزرگتر از خودم بیشتر خوشم میاد. سازگاریم با اونها خیلی بیشتر از بقیه است. بهتر بود چند سالی زودتر به دنیا میومدم، مثلا ده سال زودتر! یعنی الان 33 سال و 9 ماه و چند روزم بود! :)
خیلی درس دارم! اما حس درس خوندن ندارم! یکی از درسهای جبرانیم رو که دو واحده اما من سه واحدیشو پاس کردم، حذف نمیکنن! خیلی برام سخته علی الطلوع، توی ترافیک برم سر کلاس درس تکراری با یه استاد خانوم که فقط با پسرای کلاس خوبه (!) و قرار نیست کلاس جبرانیش به چشم جبرانی دیده بشه و کنفرانس و ترجمه ... داریم! یکی از آقایون کلاسمون انصراف داده صرفا به دلیل استخدام شدن در یک بانک خصوصی! دلم سوخت! یعنی انقدر اوضاع کار بده که باید بنده خدا قید درس خوندن رو بزنه و بچسبه به موقعیت کاری که براش پیش اومده!
دانشگاه هم دیگه محیط دوستانه نداره. هرکس دنبال دیده شدن و بدگویی پشت دیگرانه تا خودش رو بالا بکشه. واقعا اینطوری به جایی میشه رسید؟
اندر احوالات اوضاع سیاسی و اقتصادی باید بگم سخت ناامیدم. شما هم بیخودی امیدوار نباشید. هیچ بوی بهبودی نمیاد.
کسی چه میداند
من امروز چند بار فرو ریختم
چند بار دلتنگ شدم
از دیدن کسی که فقط
پیراهنش شبیه تو بود...
ژوان هریس
از دلایلی که امام حسین ع برای قیامشون داشتند، وجود ظلم، محرومیت، فقر، بی عدالتی و... در جامعه و سکوت نخبگان و آگاهان بود. تاریخ همیشه در حال تکراره...
آماده باش، مقصد ما در سفر یکی است
سرهایمان جداست، ولی بال و پر یکی است!
-احمد علوی-
همیشه از اینکه از خدا نمیترسم، عذاب وجدان دارم. گاهی هم سعی میکنم از دیگران پنهانش کنم تا درموردم اشتباه قضاوت نکنن. درواقع خدا برام ترسناک نیست. اتفاقا خیلی هم لطیف و مهربونه. نصیحت های بیشماری در این باره شنیدم که اصلا تاثیرگذار نبودن. بگذریم...
اینکه از اول به دنیا چه نگاهی داشته باشیم خیلی تو زندگی موثره. مثلا یادم میاد وقتی نوجوون بودم و آرزوی دوستانم معلم زبان شدن بود، من خودم رو مدیر یه آموزشگاه زبان و حتی چندین آموزشگاه میدیدم. وقتی دوستانم آرزوی کار کردن در یه شرکت یا کارخونه رو داشتن، تو رویاهام خودم صاحب چندین شرکت و کارخونه بودم. هنوز که رویاهام محقق نشدن اما از کوچیک فکر کردن خوشم نمیاد. این هم نوعی ترسه که مانع میشه آدم حتی بلند پروازی کنه و از دنیا چیزهای بزرگ (!) بخواد! (با در نظر گرفتن این موضوع که بزرگ و کوچیک بودن کاملا نسبیه)
دوستی دارم که خیلی حساسه مبادا یک ورق کاغذ هدر بشه و به محیط زیست آسیب برسه. اما اصلا پیش خودش فکر نمیکنه استفاده از ماشین تک سرنشین خیلی بیشتر به محیط زیست آسیب میزنه! چرا فکر میکنیم حمل و نقل عمومی برای ندارها و بی پول هاست؟! حمل و نقل عمومی برای آینده نگران و بافرهنگ هاست.
ترس انواع مختلفی داره. بعضی آدمها از تغییر می ترسن. هر تجربه جدید هم نوعی تغییره، مثل خوردن یه غذای گرونِ جدید. بعضی از موفقیت می ترسن. بعد از هر موفقیتی، انتظارات اطرافیان از شخص بیشتر میشه و زیر ذره بین قرار میگیره؛ از اینکه در قدم بعدی نتونن انتظارات دیگران رو برآورده کنن یا موفقیتشون رو حفظ کنن، می ترسن و موفق نمیشن! مثل کسی که خیلی درس میخونه، اما موفق نمیشه. بعضی هم از دیده شدن می ترسن. مثل کسی که نظر درستش رو ابراز نمیکنه. بعضی هم از شکست می ترسن، اینه که هیچ وقت هیچ قدمی برنمیدارن و همیشه همون آقایی (یا خانومی) می مونن که بودن!
در کل ترسیدن پیچیده است و البته مزخرف!
خیلی برام جالبه. دانشجوها هر جا باشن، همگی مثل همن! حالا میخوان دانشجوهای یه دانشگاه دور افتاده باشن یا دانشجوهای یه دانشگاه مثلا تراز اول! از دم دقیقه نودی و بی برنامه!
سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم
سید علی خامنه ای
از دید مدیریتی، کاربران بلاگفا به شدت به بلاگفا بی اعتماد شدن. یا بلاگفا دیگه به روزهای گذشته اش برنمیگرده، یا باید با ایده ای جدید اعتماد از دست رفته کاربرانش رو جبران کنه. منکه ایده ای ندارم مگر اینکه رسما ازم بخوان ایده پردازی کنم!
بعد از گرفتن کارت دانشجویی، تازه خودم رو عضوی از دانشگاه عزیزم میدونم :) حیف که قراره بیچاره مون کنن...