+

FLW=FLW

خب آدمهای این عصر تنهان. دنبال فالوئر هستن. حتی آدمهایی که ازشون انتظار ندارم هم همینطورن! بعد از اینکه فالو میشن، آن فالو میکنن. یکی نیست بگه برادر! از موی سفیدت خجالت بکش!


دنیا داره به سمتی میره که اگر کسی سواد کافی نداشته باشه زندگی براش خیلی سخت میشه. دیگه حتی متخصص بودن در یک حوزه هم کافی نیست. باید علوم ترکیب بشن و رشته های جدیدی ایجاد بشن که ترکیبی از علوم مختلف باشه. بنظرم صنایع یکی از این علوم ترکیبی باشه. اصلا رشته صنایع انقدر به مباحث مختلف می پردازه که بین دانشجوها معروفه به "اقیانوسی به عمق یک وجب"! مثلا مدیریت باید ترکیبی از روانشناسی و علوم اجتماعی و منطق و ادبیات و مدیریت باشه. البته الان کمی به این حوزه ها وارد شده اما هنوز خیلی تو ایران جدی گرفته نمیشه. 


جالبه! پاریس در خاک و خون دیده میشه اما سوریه نه! اتفاقا چنین اتفاقی لازم بود تا مجامع جهانی یه حرکتی کنن. 

رمزی کامنت میذارید؟ ن.س یعنی چی؟ مگه صفحه حوادث روزنامه است؟ قول میدم اسمتون جایی فاش نشه :) 



می گریزد صید از صیاد، یارب از چه رو

دایم از من می گریزد آنکه صیاد من است؟

محتشم کاشانی


۱ نظر ۰ لایک

+

یه وقتایی هست آدم فکر میکنه داره مشت محکمی میزنه به دیگران، اما درواقع داره مشت محکمی میزنه به خودش.

مثل وقتی که کسی خیانت میکنه. البته خیانت انواع مختلفی داره. مثل درس خوندن در دانشگاه هایی که مدرک رو با پول معاوضه می کنند! قبلتر فکر میکردم نهایتا اساتید خوبی به دانشگاه های پیام نور و علمی کاربردی نمیرن، اما حقیقت اینه که دانشجوها حتی سر کلاس نمیرن، حتی سوالات امتحان رو بهشون میگن، حتی بعضی سر امتحان هم نمیرن... اینها همه نتیجه مدرک گراییه!

بعد همین فارغ التحصیلان دکتر و مهندس و وکیل و حسابدار و مدیر و پرستار و... میشن. سازمانهای بزرگ ایرانی پرن از این فارغ التحصیلها! از نحوه گزینش (؟!) شون برای ورود به بازار کار که بگذریم، همین آقایون میشن مدیر یک سازمان بزرگ که سالانه بودجه کلانی بهش تخصیص داده میشه و به لحاظ سیاسی سازمان مهمیه. از اونجا که این آقایون کشور رو فتح کردن و سواد درست و حسابی هم ندارن، با فکر و نگاه سنتی همه چیز رو اداره میکنن! رئیس جمهور که عوض میشه، کل مدیران و روسای سازمان  عوض میشن، سیاستهای سازمان عوض میشن، رویه سازمان عوض میشه، کلی بودجه و نیروی انسانی هدر میشه. شهردار عوض میشه، ماجرا همینه! استاندار عوض میشه، ماجرا همینه! رئیس بانک مرکزی عوض میشه، ماجرا همینه! خلاصه که فرمون دست یه عده است که بسیار نادان هستن و خودشون هم نمیدون که نادان هستن تا بلکه لنگان خرک ما و خویش را به منزل برسانند!

۰ نظر ۰ لایک

+

جنگیدن سخته، تنها جنگیدن سختتر. هربار که میبینم آیه ای از قرآن یا حدیث و روایتی رو به موضوعات بی ربط مرتبط میکنن و با سوء استفاده از ناآگاهی مردم و خطاهای ادراکی، منطق غلطی برای اثبات حرفهاشون ایجاد میکن، از خودم متنفر میشم که هییییییچ کاری ازم ساخته نیست. چقدر در جمع چند صد نفری آدمهای واقعی و مجازی تنها بجنگم؟ 

از همه اونهایی که میفهمن و سکوت میکنن هم متنفّرم!

۰ نظر ۰ لایک

+

فکرم درگیر هزار مسئله است. اول اینکه دلم گرفته، منتظر جواب چند میلم که بعید میدونم انتظارم نتیجه داشته باشه، پروژه گروهی با دو تا همگروهی دقیقه نودی، ارائه، وام کارآفرینی 100 میلیونی، مصاحبه کاری بی نتیجه، هوای کثیف، شلوغی و ترافیک، مردم عصبی، دستفروشها، آلبوم بچگیم که گمش کردم، امتحاناتی که منابعشون یا نامعلومه یا متکثر، تکنولوژی تنفرانگیز، ارزشهای عجیب تنفر انگیزتر، اخبار، انتظاراتی که نمیتونم برآورده شون کنم، آدمهایی که منتظرن تا با حس ششم بفهمم تو مغزشون چی میگذره، فرهنگ بی فرهنگانه فرار مغزهای بی مغز، کتاب های نخریده و نخونده، خودخواهی... دلم عجیب گرفته...

۰ نظر ۰ لایک

+

یک شب چراغ روی تو روشن شود ولی

چشمی کنار پنجره انتظار کو؟


سایه

۰ نظر ۰ لایک

+

یک سوال اقتصادی دارم، درحالی که از ملزومات رفع رکود از اقتصاد وجود تورمه، چه طوری میخوان با بسته ضد رکود، تورم رو یک رقمی کنن؟

یک جمله متناقض دارم، در کشورهای در حال توسعه وجود تورم کاملا منطقی و اصلا لازمه. یکسری هم هستن دارن میدون تا تورم رو از یک کشور در حال توسعه حذف کنن.

یک جمله خبری هم دارم، چقدر بچه های وزرا و نمایندگان مجلس باهوشن! همگی دانشجویان شریف، تهران و امیرکبیرن. باریکلّا!




تو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارم

از آن پس بارها گم کرده ام فصل خزانش را!


علی سلیمانی

۱ نظر ۰ لایک

+

خوش به حال کسایی که توی زندگیشون انقدر شجاع بودن که به اتفاقات عجیب اجازه بروز بدن. گاهی دلم میخواد دست از ترسیدن بردارم و بذارم یه جاهایی اتفاقات هیجان انگیز بیفته. تا امروز از همه این قبیل اتفاقات فرار کردم...



روح برخاسته از من، ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم می میرم!

کاظم بهمنی

۰ نظر ۰ لایک

+

می باری ای باران و می شویی زمین را
اما نمی شویی دل اندوهگین را...

حسین منزوی




موسیقی روسی



۰ نظر ۰ لایک

+

معمولا موظیم، به صورت وجدانی، اگر اساتید خودمون بانی همایشی هستن حتما در اون همایش شرکت کنیم. امروز هم یکی از همون نوع همایشها برگزار شد. چهار استاد فرانسوی مدعو بودن که اول درباره آخرین پژوهشهاشون صحبت کردن و در نهایت هم دانشگاهشون رو تبلیغ کردن. یک نفر هم از سفارت اومده بود تا درباره نحوه بورسیه گرفتن مشاوره بده! درحالیکه که آمار فرار مغزها در ایران به طرز وحشتناکی بالاست از اساتید بعیده که خودشون زمینه این فرار رو فراهم کنن. آدم شک میکنه شاید براشون نفعی داره!

۰ نظر ۰ لایک

+

در بازاریابی گفته میشه برای حفظ بازار باید همیشه اصل نیاز مردم مد نظر باشه. یعنی باید به این فکر کرد که چطور میشه به بهترین نحو نیاز مصرف کننده برآورده بشه؟ حضور در دنیای مجازی هم نیازی تازه است برای ما! بلاگی ها و بلاگفایی ها و... باید بدونن مردم به "وبلاگ نویسی" احتیاج ندارن بلکه تنها "حضور در فضای مجازی و مخاطب داشتن" براشون مهمه. وقتی اینستاگرام با شیوه ای جدیدتر و راحتتر این نیاز رو برآورده میکنه از همه وبلاگهای قدیمی پیشی میگیره و وبلاگ نویسی به خاطرات می پیونده! شاید بشه همین فضای وبلاگ نویسی رو هم با ایده ای خلاقانه بروز کرد و از اینستاگرام هم پیشی گرفت!

۰ نظر ۰ لایک
گفتند:

یافت می‌نشود

گشته‌ایم ما!
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۴۰۳ ( ۲ )
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۲ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۲ ( ۳ )
مهر ۱۴۰۲ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۲ ( ۷ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱۱ )
تیر ۱۴۰۲ ( ۶ )
خرداد ۱۴۰۲ ( ۷ )
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۲ ( ۲ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۵ )
دی ۱۴۰۱ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۳۰ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۷ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۵ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۲۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۱۷ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۳ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۰ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۵ )
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۲ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۲ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۲ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۲ ( ۳ )
دی ۱۳۹۱ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۱ ( ۳ )
آبان ۱۳۹۱ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۱ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۱ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۱ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۱ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۱ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۱ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۰ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۰ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۰ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۰ ( ۲ )
موضوعات
دوستشان دارم (۲۶۶)
از خود نوشته‌هام (۴۵)
جامعه نشناسی (۷۹)
اتوبوس نوشته (۱)
صرفا تراوش ذهنی (۷)
موسیقی متن (۳۲)
آرزوهای ساده (۸)
تناسخ (۲)
اقتصاسی (۱۰)
دوستشان ندارم (۳)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان