در گوشه و کنار شهر، پر از پلیسه! بوی شهادت میاد :)))
حالم بد است، مثل زمانی که نیستی!
درسته که "فکر" نامشهود و غیر فیزیکیه، اما انقدر پرانرژیه که فقط توی ذهن باقی نمیمونه و اثرش به دیگران منتقل میشه. با تموم خنگ بودنم، گاهی حس بعضی آدمها رو از چند فرسنگی دریافت میکنم. فقط از اینکه خنگ تصورم میکنن و به روی خودشون نمیارن که تو فکرشون چی میگذره، حرصم میگیره.
یکی از خوابهایی که 2-3 سال پیش دیده بودم الان در حال تعبیر شدنه. برام جالبه. :)
مشت همه را باز کن ای کاشف اسرار!
فاضل نظری
این جمله تو ذهنم افتاده:
محمد: عاقبت این نور مرا کور خواهد کرد!
مردی در تبعید ابدی، نادر ابراهیمی
هیچ چیز اندازه متهم شدن به دروغگویی برام سخت نیست.
کارتی که برای مترو و بی آر تی استفاده میکنم، کارت پرسنلی کارمندان شهرداریه و برای گیتهای مترو نامحدوده اما برای بی آر تی هر نیم ساعت یکبار قابل استفاده است. سوار اتوبوس بودم که خانمی جلوی ایستگاه رسید و وقتی کارتش رو زد متوجه شد شارژ نداره. از من خواست براش کارت بزنم، وقتی خطاب به اون خانم و آقای مسئول ایستگاه گفتم که کارتم فقط برای یک نفر قابل استفاده است، آقا خطاب به خانم گفت "دروغ میگه" و بهش اجازه داد که سوار بشه. من دروغ نگفتم اما اون خانم تمام مسیر به چشم یک دروغگو به من نگاه کرد. خیلی از مواقع دید کاملی نسبت به موضوعی که داریم درموردش قضاوت میکنیم نداریم، اما قضاوت میکنیم. خدا همیشه هست و اندازه ذره ای در قضاوتش به ما ستم نمیکنه. ببیخیال دیگران بشیم و پا تو کفش خدا نکنیم لطفا!
چند نفر از همکلاسیهای فعلی و گذشته ام راهی کربلا شدن. خیلی از دوستان و آشنایان هم! خوش به حالشون... :(
خونه ۶۵ متری دوست تازه عروسم، شبیه سمساری بود. لکه چشم و همچشمی از فرهنگ ما پاک شدنی نیست. آرامشمون رو بخاطر دیگران به باد میدیم. اصلا ارزش نداره.
شکر خدا فردا چمران محدودیت ترافیکی داره و کلاسمون کنسله. :) کوئیز داشتیم خدا رحم کرد.
گاهی تو مترو کتاب مترو توزیع میکنن. تو یکیش درباره اینکه "چرا کم کتاب میخوانیم" مطلب نوشته بود. اونی که کتاب نمیخونه خب کتاب مترو هم نمیخونه!
دستگاه کتاب گیر چرا اختراع نمیشه؟
دردم از یار است و درمان نیز هم!
حافظ جان
یه تئوری دارم که میگه کسی که ساکته یا اصلا حرفی برای زدن نداره، یا انقدر حرف داره که ترجیح میده هیچی نگه. این حالت دوم خیلی برام پیش میاد. آدمهای خیلی کمی، در حد هیچ کس، با این حالت من آشنایی دارن. :)
بعضی شاعرها چقدر توانا هستن. به قدرت قلمشون غبطه میخورم... هر بیتش رو باید چند بار خوند تا به جان شعر رسید!
انقدر به صفحه لپ تاپ زل زدم که دو روزه چشم درد دارم! تازه با وجود عینک آنتی رفلکس!
این غزل رو بسی دوست دارم. فقط نمیدونم چرا چهار بیته!
از ضعف به هر جا که رسیدیم وطن شد
از گریه به هر سو که دویدیم چمن شد
پیراهنی از تار وفا دوخته بودم
چون تاب جفای تو نیاورد کفن شد
جان دگرم بخش که آن جان که تو دیدی
چندان ز غمت خاک به سر ریخت که تن شد
هر سنگ که بر سینه زدم نقش تو بگرفت
آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد
طالب آملی
این روزها حوزه آی تی در ایران به شدت رو به رشده. تاریخ میگه هر حوزه ای تا زمانی که در حال رشده و هنوز رقبای زیادی نداره، برای ورود مناسبه. بعد از این دوره وارد شدن و باقی موندن سخت میشه. انقدر این روزها بازار فناوری اطلاعات و دنیای مجازی داغه که روزنامه واشنگتن پست درباره این حوزه در ایران مطلب نوشته! البته تاریخ این مطلب (ترجمه اش)مربوط به هفته گذشته است. همین نشون میده این حوزه، حوزه خوبی برای سرمایه گذاریه. فقط به نوآوری و نبوغ شما بستگی داره که بتونی یه گام بلند رو به جلو برداری یا نه؟ :)
از اصطلاح "پساتحریم" خوشم میاد. انقدر بنده های خدا اذیت شدن که برای دوره جدید پیش رو، اسم انتخاب کردن. البته باید بگم حضور خارجی های محترم این روزها در سطح شهر بسی مشهوده. هیئت های تجاری هم دارن میان و میرن. از نتایج مذاکراتشون اما بیخبرم و البته سخت کنجکاو.
وقتی به چشم درآمد زایی به گوشه و کنار صنعت نگاه میکنم، یک عالمه حفره میبینم که داره ازشون پول فوران میکنه. جمله تجاری جدید این روزها: پولدار شدن سخت نیست، پولدار موندن سخته!
تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی
اندوه بزرگی است زمانی که نباشی!
علیرضا بدیع
اگر من جای مسئولین کشوری بودم دو کار مهم انجام میدادم، اول قبل از اینکه کسی حق رای داشته باشه ازش یکسری آزمون اطلاعات سیاسی، اقتصادی، جامعه شناسی و روانشناسی می گرفتم و اگر نمره حداقل رو کسب میکرد حق رای پیدا میکرد در غیر این صورت تا آزمون بعدی حق رای نداشت. دوم به کتاب های ابتدایی کتابی با موضوع نحوه تصمیم گیری و انتخاب اضافه میکردم.
همیشه گوشه ای از ذهنم درگیر کتابهاییه که باید بخرم. کاش یه روز یه کتابفروشی داشته باشم :)
گفتند که او عاشق گیسوی کمند است
موهای من از عصر همان روز بلند است!
نفیسه سادات موسوی